ای شهسوار حسن که جانم فدای توست
هر جا سری ست خاک ره باد پای توست
خوش جلوه ده سمند که دفع گزند را
هر سو هزار سوخته دل در دعای توست
مشتاق وصل را که ز هجران به جان رسید
سرمایه حیات امید لقای توست
بیچاره عاشق تو که با درد انتظار
شد در رهت غبار و هنوزش هوای توست
یک خنده کردی و دل ما شد ازان تو
باری دگر بخند که جان هم برای توست
دل چون توانم از تو بریدن که در ازل
آب و گلم سرشته به مهر و وفای توست
جامی گر آن صنم ز تو بیگانه شد مرنج
این بخت بس تو را که سگش آشنای توست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی به محبوب است. شاعر از عشق خود به یک شخص ویژه، به نام حسن، سخن میگوید و احساسات عمیق و دردناک او را در انتظار وصال بیان میکند. او از زیبایی حسن و تأثیر آن بر دل عاشقان یاد میکند و میگوید که حتی با وجود دوری و هجران، تنها امید و زندگیاش به وصال محبوب بستگی دارد. شاعر همچنین اشاره میکند که عشق او به حسن آنقدر عمیق است که نمیتواند از او دل بکند و همواره آرزوی دیدارش را دارد. در نهایت تأکید میکند که حتی اگر محبوب نسبت به او بیتوجه باشد، عشق و وفاداری او به حسن همواره برقرار خواهد بود.
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبا که جانم را به پای تو میگذارم، هر جا که بروی، آنجا خاکی است که زیر پاهای توست.
هوش مصنوعی: زیباییات را به نمایش بگذار، چرا که در هر طرف، هزاران دل شکسته از تو میخواهند که از خطر دورشان کنی.
هوش مصنوعی: کسی که به شدت منتظر وصال محبوبش است و دوری او جانش را به لب رسانده، تنها داراییاش امید به دیدار توست.
هوش مصنوعی: عاشق بیچارهای که در انتظار تو به شدت رنج میکشد و در این راه به زحمت افتاده، اما هنوز هم دلش هوای تو را میکند.
هوش مصنوعی: یک بار لبخند زدی و دل ما شاد شد. حالا دوباره بخند که جان ما هم متعلق به توست.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم از تو دل بکنم در حالی که در آغاز خلقت، عشق و وفای تو در وجود من گره خورده است؟
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق از تو بیخبر و بیتوجه شده است، ناراحت نباش؛ چرا که بخت تو به این اندازه خوب است که حتی سگ آن معشوق هم با تو آشناست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تاج سر سخا و سخن خاک پای توست
هرچ از سخن گزیده تر است آن ثنای توست
من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست
بس نیست؟ این قدر که سرم خاک پای توست
با آنکه رفته در سر مهر تو، جان من
جانم هنوز، بر سر مهر و وفای توست
پرداختیم، گوشه خاطر، ز غیر دوست
[...]
پوچ است هر سری که نه در وی هوای توست
سهوست سجده ای که نه بر خاک پای توست
طبل رحیل هوش من آواز پای توست
حسرت نصیب دیده من از لقای توست
در پرده های چشم شکر خواب صبح نیست
[...]
خرم دلی که کشته تیغ جفای توست
خرم تر آن که زنده مهر و وفای توست
اینک دلی شکسته و جانی گداخته،
از ما اگر قبول کنی، از برای توست
دل را که بر هوای بزرگی و فرّ و جاه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.