هشیار زیستن نه ز قانون حکمت است
در کارخانه ای که نظامش به غفلت است
این کنج عزلتی که گرفته است شیخ شهر
در چشم اهل دید کمینگاه شهرت است
بند از دهان کیسه گشودن، نه از زبان
ای خواجه در طریقه ما شکر نعمت است
سوداگرست هر که دهد زر به آبروی
آن کس که بی سؤال دهد اهل همت است
دشت گشاده را نشود بستگی نصیب
سین سخا کلید در باغ جنت است
از تیغ آفتاب گل و لاله رنگ باخت
شبنم هنوز مست شکرخواب غفلت است
در کاسه سری که بود فکر آب و نان
چون آسیا همیشه پر از گرد کلفت است
یک کشتی درست به ساحل نمی رسد
زین شورشی که در سر دریای وحدت است
گوهر ز اشک ابر سرانجام می کند
صائب کسی که همچو صدف پاک طینت است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من چرا وساوس شیطان به قوت است
زیرا که عقل در رهر عشاق علت است
گر بر تو نیست ظاهر و روشن نمی شود
تعیین این مقاسمه از بدو فطرت است
گرچه عنایت از طرف اکتساب نیست
[...]
ای پیر، خاک پای تو نور سعادت است
مقراض توبه تو چو لای شهادت است
هستی تو آن نظام که نون خطاب تو
محراب راست کرده برای عبادت است
دید آنکه طلعت تو و بیداریش نبود
[...]
چشم و چراغ شرع که ذات منورت
از پای تا به سر همه عین سعادت است
قاضی هفت کشور پیروزه رنگ را
از بندگی تو نظر استفادت است
فعل تو سال و مه همه خیرست و مردمی
[...]
بر خوان حسن تو نمی از ملاحت است
ما را از او نصیب نمک بر جراحت است
ساقی بیار راح که راحت دهد به روح
کز راح روح من همه از رنج راحت است
از تشنگی حلال نمیدانم از حرام
[...]
ساقی بیا و باده ده اکنون که فرصت است
مطرب بزن ترانه که فرصت غنیمت است
چشمم به روی شاهد و گوشم به بانگ چنگ
ای پندگو برو که نه جای نصیحت است
جان مرا ز مرهم راحت نشان مپرس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.