اگرچه یار مرا هیچ مهربانی نیست
ورا چو من به جهان هیچ بنده جانی نیست
فدای جان عزیزش هزار جان و جهان
مرا مودّت و عشق رخش نهانی نیست
یقین که در دل تو نیست مهربانی نیز
ز روی مردمیت پرسشی زبانی نیست
مرا ز مهر رخت دیده و دل آکندست
ترا محبت و میلم چنانکه دانی نیست
نظر فکن به سوی ناتوان هجرانت
که در جهان بتر از درد ناتوانی نیست
بیا و بر سر و چشمم نشین نگارینا
که بی وصال توام ذوق زندگانی نیست
من از کجا و غم عشق روی تو ز کجا
ولیک چاره به تقدیر آسمانی نیست
هزار سال اگر عمر نازنین باشد
در او چه فایده چون لذت جوانی نیست
جهان و کار جهان همچو باد می گذرد
بس اعتماد بدین پنج روز فانی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و درد ناشی از جدایی میپردازد. شاعر از بیمهری یار خود سخن میگوید و میگوید در جهان هیچ بندهای مانند او نیست. او حاضر است جان خود را برای محبوبش فدای کند، اما محبت و عشق یار در دلش نیست. شاعر از درد فراق و تنهایی صحبت میکند و میگوید در زندگی بدون وصال محبوب، هیچ لذتی وجود ندارد. او به این نکته اشاره میکند که عمر و دنیا مانند باد زودگذر هستند و نمیتوان به چیزهایی که فانیاند دل بست. در نهایت، او از محبوبش میخواهد که به او توجه کند و بر سرش بنشیند، زیرا زندگی بدون عشق برای او بیمعناست.
هوش مصنوعی: اگرچه محبوب من هیچ محبت و لطفی به من ندارد، اما هیچکس در دنیا مانند من نسبت به او عاشق و فدای او نیست.
هوش مصنوعی: برای او جانم را فدای هزاران بار میکنم و برایش همه جهان را هم میدهم، اما عشق و محبت من به چهرهاش پنهان است.
هوش مصنوعی: میتوان گفت که در قلب تو محبت و مهربانی وجود ندارد، بنابراین نیازی نیست که از ظاهرت درباره این موضوع سوالی مطرح شود.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و زیبایی تو، چشمانم پر از محبت و دل شاد است، اما عشق و میلم نسبت به تو به گونهای است که شاید تو نداشته باشی یا ندانستهای.
هوش مصنوعی: به سوی کسی که در اثر جدایی و دوری دچار ضعف و ناتوانی شده، نگاه کن؛ زیرا در دنیا درد و رنجی بزرگتر از درد ناتوانی و بیکسی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بیایید و بر سر و چشمانم بنشینید، ای زیبا! زیرا بدون اینکه بتوانم شما را در کنار خود داشته باشم، لذت زندگی برایم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من نمیدانم از کجا آمدهام و غم عشق تو از کجا سرچشمه میگیرد، اما میدانم که نمیتوان به تقدیر آسمان چارهای اندیشید.
هوش مصنوعی: اگرچه عمر طولانی و عزیز هزار سال باشد، اما چه فایدهای دارد وقتی که لذت و سرزندگی جوانی در آن نباشد؟
هوش مصنوعی: دنیا و کارهای آن مانند باد میگذرد و نباید به این پنج روز زودگذر اعتماد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا که هیچ نصیبی ز شادمانی نیست
بسی تفاوتم از مرگ و زندگانی نیست
بروزگار جوانی اگر ترا رنگیست
مرا بجز سیبی رنگی از جوانی نیست
ز من فلک عوض عشوه عمر می خواهد
[...]
خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست
پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست
درخت قد صنوبر خرام انسان را
مدام رونق نوباوهٔ جوانی نیست
گلیست خرم و خندان و تازه و خوشبوی
[...]
بیا که بی تو مرا هیچ زندگانی نیست
به هجر لذّت عمری چنانچه دانی نیست
مدار ماه رخ از من دریغ در شب تار
که بی حضور توأم هیچ زندگانی نیست
مرا به روز غمت رنگ زعفرانی هست
[...]
بقای عمر در این خاکدان فانی نیست
جهان پر از غم و امید شادمانی نیست
گل مراد از این آب و گل چه میجوئی
که در ریاض جهان بوی کامرانی نیست
برای صحبت یاران مهربان کریم
[...]
کدام زخم که بر من ز دلستانی نیست
کدام خاک کش از خون ما نشانی نیست
بخوشدلی نه که خاموشم از تو چون صورت
هزار غم ز تو دارم مرا زبانی نیست
مراست جانی و خواهم به پات افشاندن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.