میتوان در زلفِ او دیدن دلِ بیتاب را
پردهپوشی چون کند شب گوهرِ شبتاب را
غیرتِ طاقِ دلاویزِ خمِ ابروی او
همچو ناخن میخراشد سینهٔ محراب را
دیدهٔ حسرت عنانِ عمر نتواند گرفت
هیچ دامی مانع از جولان نگردد آب را
چون عنانداری کنم دل را، که چشمِ شوخِ او
شهپرِ پرواز میگردد دلِ بیتاب را
در لباسِ عاریت چون ابرِ آرامش مجو
برقِ زیرِ پوست باشد جامهٔ سنجاب را
خاکیان را بحرِ رحمت میکند روشنگری
موجهٔ دریاست صیقل، ظلمتِ سیلاب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق پرداخته و احساسات عمیق عاشق را نسبت به او بیان میکند. شاعر از زلف و ابروهای معشوق به عنوان نمادهایی از جذابیت و غیرت استفاده کرده و نشان میدهد که زیبایی او دل عاشق را بیتاب کرده است. همچنین، شاعر به ناتوانی در کنترل زمان و عمر اشاره دارد و بیان میکند که عشق و حسرت هیچ مانعی نمیتواند بر سر راه آنها باشد. در انتها، شاعر به تأثیرات خوشایند عشق بر زندگی انسانها و روشنگری آنها در برابر تاریکیها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: میتوان در زلف او، دل بیتاب و عاشق را مشاهده کرد، همانطور که شب میتواند جواهر درخشان را پنهان کند.
هوش مصنوعی: غرور و زیبایی خم ابروی او به قدری قوی و تاثیرگذار است که دلهای عاشق را زخم میزند و آنها را به درد میآورد.
هوش مصنوعی: آدمی که حسرت به دل دارد، نمیتواند زمان خود را کنترل کند و هیچ مانعی نمیتواند بر کار و زندگیاش تأثیر بگذارد، مانند آب که در جریان خود متوقف نمیشود.
هوش مصنوعی: وقتی که دل را به کنترل در میآورم، آن چشم بازیگوش او مانند بالهای پرواز به سوی آسمان، دل بیقرار را به حرکت در میآورد.
هوش مصنوعی: در پوشش امانتی، مانند ابرِ آرامش، به دنبال نیروی پنهان زیر پوست نباش؛ آن لباس سنجاب نشاندهندهی چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: نور و روشنی دریا، زمیننشینان را به رحمت خود دعوت میکند و مانند جلا دادن سیلاب تاریکیها را از بین میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ابر برگیرد ز دریا لؤلؤ خوشاب را
باد بر دارد ز معدن عنبر نایاب را
این بیاراید ز عنبر سوسن آزاد را
وان بیاراید بلؤلؤ لاله سیراب را
از شقایق دشت ماند دکه بزاز را
[...]
زلف تو بر مه پریشان کرده مشک ناب را
شاخ شاخ افکنده بر گل سنبل سیراب را
از در مسجد درآ با آن دو ابروی و ببین
پشت سوی قبله رو در روی خود محراب را
پسته را تا زان دهان و لب رساند دل به کام
[...]
از تغار می چنان نوشم شراب ناب را
کبر نتواند ز دریا آنچنان برد آب را
در جفا دارد قرار آن چشم و در بیداد خواب
زانکه بردند از دل و چشمم قرار و خواب را
تا قیامت شام تنهایی بود در دیده خواب
[...]
ترک چشمت میکند آماجگه محراب را
ما طمع داریم ازو دلجویی احباب را
با ستمکاران گیتی بد نمیگردد سپهر
عید قربانست دایم خانه قصاب را
منزل نزدیکتر دارد خطر هم بیشتر
[...]
نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را
مانع از گردش نگردد خار و خس گرداب را
تیغ را نتوان برآوردن ز زخم ما به زور
از زمین تشنه بیرون شد نباشد آب را
جوهر ذاتی است مستغنی ز نور عاریت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.