زلف تو بر مه پریشان کرده مشک ناب را
شاخ شاخ افکنده بر گل سنبل سیراب را
از در مسجد درآ با آن دو ابروی و ببین
پشت سوی قبله رو در روی خود محراب را
پسته را تا زان دهان و لب رساند دل به کام
دل به تنگ آمد ازین معنی اولوالالباب را
باد شبها خاک پایت زیر سر خوابم حرام
گر ندانم دولت بیدار خود این خواب را
نیست از قتل محبان غمزه ات هرگز ملول
کی ملالت خیزد از خون ریختن قصاب را
در نمی آید دلم را راحتی از هیچ باب
بر وی از پیکان دری بگشای فتح الباب را
نیست دلکشتر سرودی جامی از نظم خوشت
وقت خوش می کن بدین دلکش سرود احباب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای محبوبش اشاره کرده و از دلربایی آن غزل میسراید. او به زلفهای پریشان و چهره جذاب محبوب اشاره میکند و حس عاشقانهاش را بیان میکند. شاعر از محبوب میخواهد که به مسجد بیاید و بر روی محراب بنشیند. او همچنین به درد و غم ناشی از عشق اشاره میکند و از شبهایی که در کنار خاک پای محبوب میخوابد، صحبت میکند. این شعر تاثر و شوق عاشقانه را به طور زیبا و شاعرانه به تصویر میکشد و به اشتهای دل برای دیدار محبوب و عشق ابراز میکند.
هوش مصنوعی: زلفهای تو مانند موی پریشان، عطر خوشی را به اطراف پخش کرده و مانند شاخههای درخت بر گلهای سنبل که شاداب و پرآب هستند، سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: به در مسجد بیا و با دو ابروی خود را ببین که چگونه پشت به قبله، روبروی تو، محراب قرار دارد.
هوش مصنوعی: وقتی پسته به دهان و لب میرسد، دل را به خواستهاش میرساند، اما از این موضوع، انسان خردمند به تنگنا میآید.
هوش مصنوعی: در شبها، نسیم بر خاک پای تو میوزد و خواب مرا بر هم میزند. اگر ندانم که بیداری من چه نعمت بزرگی است، این خواب بیخبر از آن نمیتواند آرامش بخش باشد.
هوش مصنوعی: هیچ کس از تیرگی عشق تو هرگز ناراحت نمیشود، زیرا غم و اندوه، از خونریزی قصاب ایجاد نمیشود.
هوش مصنوعی: دلم از هیچ راهی راحت نمیشود، انگار که درِ آرامش بر روی من بسته است و هیچ کس نمیتواند آن را برایم باز کند.
هوش مصنوعی: هیچ چیز دلنشینتر از این نیست که جامی پر از شعر زیبا نوشید، و زمان خوشی را با این سرود دلفریب برای دوستان خود رقم زد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابر برگیرد ز دریا لؤلؤ خوشاب را
باد بر دارد ز معدن عنبر نایاب را
این بیاراید ز عنبر سوسن آزاد را
وان بیاراید بلؤلؤ لاله سیراب را
از شقایق دشت ماند دکه بزاز را
[...]
از تغار می چنان نوشم شراب ناب را
کبر نتواند ز دریا آنچنان برد آب را
در جفا دارد قرار آن چشم و در بیداد خواب
زانکه بردند از دل و چشمم قرار و خواب را
تا قیامت شام تنهایی بود در دیده خواب
[...]
ترک چشمت میکند آماجگه محراب را
ما طمع داریم ازو دلجویی احباب را
با ستمکاران گیتی بد نمیگردد سپهر
عید قربانست دایم خانه قصاب را
منزل نزدیکتر دارد خطر هم بیشتر
[...]
نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را
مانع از گردش نگردد خار و خس گرداب را
تیغ را نتوان برآوردن ز زخم ما به زور
از زمین تشنه بیرون شد نباشد آب را
جوهر ذاتی است مستغنی ز نور عاریت
[...]
سایه از بی تابیم سیلی زند مهتاب را
اضطرابم جان درآرد کشته سیماب را
می شود خصم قوی از چرب و نرمی زیر دست
می کند پامال خود یک قطره روغن آب را
بر ضعیفان بیشتر می آید از دوران شکست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.