سنگ در دیده ارباب بصیرت گهرست
خاک در پله میزان قناعت شکرست
حسن را نشو و نما از نظر پاک بود
آبروی چمن از شبنم روشن گهرست
دیده بد به تو ای ترک ختایی مرساد!
که بدخشان ز لب لعل تو خونین جگرست
کشتی از باد مخالف متزلزل گردد
دل به جا نیست کسی را که پریشان نظرست
از فضولی است ترا دست تصرف کوتاه
بهله قالب چو تهی کرد مقامش کمرست
آنچه مانده است ز ته جرعه عمرم باقی
خوردنش خون دل و ماندن او دردسرست
می کند قطع به سر، راه طلب را صائب
هر که چون سوزن فولاد حدیدالبصرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه شادی است که زو در همه عالم خبرست
وین چه شکرست که زو در همه عالم اثرست
این چه بادست که او را ز نعیم است نسیم
وین چه ابرست که او را ز سعادت مَطَرست
وین چه سورست که پنداری جشنی است بزرگ
[...]
اینهمه لاف مزن گر چه ترا سیم وزراست
که زر وسیم بر اهل خرد مختصرست
دل مبند ار خردی داری بر سیم وزرت
که زروسیم جهان همچو جهان در گذرست
زوبدنیات حسابست بعقبات عقاب
[...]
روز بس خرم و موسم ز همه خوبترست
عید فطرست که عالم همه پر زیب و فرست
باز در مهد شرف کوکبه عید رسید
موکب عشرت و شادی و طرب بر اثرست
شاهد عید که آنرا مه نو می خوانند
[...]
تا نلغزی که ز خون راهِ پس و پیش ترست
آدمیدزد زِ زردزد کنون بیشترست
گربزانند که از عقل و خبر میدزدند
خود چه دارند کسی را که ز خود بیخبرست
خود خود را تو چنین کاسد و بیخصم مدان
[...]
مدتی در طلب مال جهان کردم سعی
تا بآخر خبرم شد که ز نفعش ضررست
عوض هر چه بمن داد فلک عمر ستد
نکند فایده فریاد که اینش هدرست
عمر ضایع شده و مال نماندست بجا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.