بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت
برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت
آه دود تلخکامان کار خود را می کند
زلف پندارد را خاطر پریشان کرد و رفت
ذره ای از آفتاب عشق در آفاق نیست
این شرر را کوهکن در سنگ پنهان کرد و رفت
وقت آن کان ملاحت خوش که از یک نوشخند
داغهای سینه ما را نمکدان کرد و رفت
هر که زین دریای پر آشوب سر زد چون حباب
تاج و تخت خویش را تسلیم طوفان کرد و رفت
پاس لشکر داشتن از خسروان زیبنده است
این نصیحت مور در کار سلیمان کرد و رفت
هر که بیرون آمد از دارالامان نیستی
چون شرر در اوج هستی یک دو جولان کرد و رفت
روزگار خوش عنانی خوش که چون سیل بهار
کعبه گر سنگ رهش گردید، ویران کرد و رفت
هر که صائب از حریم نیستی آمد برون
بر سر خشت عناصر یک دو جولان کرد و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تاثیری که زیبایی و عشق بر روح و ذهنش گذاشته صحبت میکند. بوی زلف محبوبش او را پریشان کرده و روزهای شادیاش را به پایان رسانده است. شاعر به تلخیها و دردهای ناشی از عشق اشاره دارد و بیان میکند که هیچ نشانهای از عشق واقعی وجود ندارد. او به یاد میآورد که لحظاتی از زیبایی و لذت میتواند زخمهای عمیق روحی را ایجاد کند و هر کسی که از دنیا و دشواریها فرار کند، در نهایت نمیتواند از سرنوشت خود بگریزد. در نهایت، شاعر به ناپایداری و گذرای زندگی اشاره دارد و تأکید میکند که هر شخصی باید با واقعیتهای زندگی روبهرو شود.
هوش مصنوعی: عطر زلف او حواسم را به هم ریخت و او رفت، لحظات شادی پنج روزهام را نیز به یادش برگردانید و او دوباره رفت.
هوش مصنوعی: دود تلخ غمانگیز به کار خود ادامه میدهد، زلف مانند اینکه به خاطر ناآرامیها سروده شده بود، احساسات را تحت تأثیر قرار داد و رفت.
هوش مصنوعی: هیچ نشانهای از عشق در جهان وجود ندارد، این شعله را کسی که میدانسته چگونه این آتش را در دل سنگ پنهان کند، با خود برده است.
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده بود که زیبایی و خوشرویی به اوج خود رسید. او با یک لبخند گرم و دلنشین، دردهای قلبی ما را تسکین داد و سپس از زندگی ما رفت.
هوش مصنوعی: هر کس که از این دریای پر از ناآرامی بیرون آمد، مانند حبابی است که تاج و تخت خود را به خاطر طوفان رها کرد و ناپدید شد.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که نگهداری و حفاظت از سپاهیان و نیروهای قوی برای پادشاهان و حکمرانان لازم و شایسته است. مور، که مخلوقی کوچک و فرزانه است، به سلیمان، پادشاه بزرگ، این نکته مهم را یادآوری کرده و سپس به سمت دیگری رفت.
هوش مصنوعی: هرکس که از سرپناه و آرامش خارج میشود، وجودش به اندازهی درخششی در آسمان است. او چند لحظهای نمایش و تکانهایی دارد و سپس ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: زندگی خوب و خوشی از شتاب و سرزندگی بهاری برخوردار است که اگر حتی سنگی هم در سر راهش بیفتد، آن را نابود میکند و به مسیر خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از مرز نبود به جهان آمده، بر روی زمین یکی دو ساعت فعالیت کرده و سپس رفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار دل بر بود و از من روی پنهان کرد و رفت
ای گل خندان مرا چون ابر گریان کرد و رفت
تا به زنجیر کسی سر درنیارد بعد از این
حلقهای از زلف خود در گردن جان کرد و رفت
یوسف خندان که رویش ملک مصر حسن داشت
[...]
آمد آن سنگین دل و صد رخنه در جان کرد و رفت
ملک جان را از سپاه غمزه ویران کرد و رفت
آنکه در زلف پریشانش دل ما جمع بود
جمع ما را، همچو زلف خود، پریشان کرد و رفت
قالب فرسوده ما خاک بودی کاشکی!
[...]
شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت
شهر را بر من ز هجر خویش زندان کرد و رفت
وقت رفتن داد تیغ غمزه را زهراب ناز
وان نگه کردن مرا صد رخنه در جان کرد و رفت
من فکندم خویش را از خاکساری در رهش
[...]
دلبر قصاب آمد جا به دکان کرد و رفت
دنبه خود را به سیخ ما نمایان کرد و رفت
نخل را باد خزان تنها نه عریان کرد و رفت
برگ عیشش عندلیبان را پریشان کرد و رفت
مشفق قیقاچی که آن برگشته مژگان کرد و رفت
لاله زار سینهٔ ما را نیستان کرد و رفت
رنگ و بویی کز رخ و زلفش نسیم اندوخت دوش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.