نقد گنج کعبه جایش جز دل ویرانه نیست
حلقه بر در گو مزن زاهد که کس در خانه نیست
در حریم کعبه و بتخانه عاشق محرم است
هرکه با عاشق آشنا شد هیچ جا بیگانه نیست
سربسر احوال ما چون کوهکن جان کندن است
قصه صاحبدلان درد دل است افسانه نیست
همچو مجنون نوغزالی رام من هرگز نشد
چون کنم عقل معاشی با من دیوانه نیست
مست خون خویشتن چون مردم چشم خوردیم
مستی اهل نظر از ساغر و پیمانه نیست
تا سفال درد باشد جام زمزم گو مده
لذتی درمی پرستی نیست تا مردانه نیست
کس چو اهلی شمع من در خون گرم خود نکشت
رقص در آتش زدن جز شیوه پروانه نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد جهل و بیاعتنایی نسبت به حقیقت و عشق میپردازد. شاعر تأکید میکند که گنج واقعی در دل و عشق نهفته است و در جستجوی معنای عمیق زندگی نباید به ظواهر تکیه کرد. اشاره به حرمت عشق و محرمیت عاشق و معشوق در هر کسی که با عشق آشنا شود، دارد و میگوید که درد و رنج عاشق واقعی داستانی تخیلی نیست. همچنین، در درونمایههای شعر، ناتوانی عقل در درک عشق و مستی حاصل از آن مشهود است. در نهایت، شاعر به زیبایی و خطرات عشق اشاره میکند و میگوید که مانند پروانهای هست که در آتش عشق میرقصد.
هوش مصنوعی: گنج واقعی در کعبه، جایی جز دل خالی و ویران ندارد. برای اینکه فقط ظاهرسازی زاهد را ببینی، بر در نزن، چون کسی در آن خانه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق باشد، در هر مکان مقدسی مانند کعبه و یا معابد بتها، احساس نزدیکی و محرمیت میکند. اگر کسی با عاشق آشنا شود، در هیچ مکان دیگری احساس بیگانگی نمیکند.
هوش مصنوعی: احوال ما مانند فعالیتهای یک کوهنوردی است که به زحمت و تلاش بسیار نیاز دارد. داستان افرادی که دلهای حساس و پاک دارند، قصهای خیالی نیست بلکه واقعی و پر از درد و رنج است.
هوش مصنوعی: من مانند مجنون، عاشق و اسیر زیباییهایم، اما هیچگاه به آرامش و قرار نرسم. حالا نمیدانم چگونه میتوانم عقل و تدبیر زندگی را با این دیوانگی که در من است، آشتی دهم.
هوش مصنوعی: مست بودن ما به خاطر نوشیدن خون خودمان است و نه به خاطر شراب و نوشیدنی دیگر. ما حالت مستی و بینش خاصی داریم که ناشی از تجربههایمان است، نه از ساغر و پیمانه.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سفال، درد و رنج داشته باشد، نباید به آدمی که در عشق و آتش شوق غرق است، تاب و لذت بدهی؛ چون هنوز به درک واقعی انسانیت و مردانگی نرسیده است.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند من که در آتش عشق غوطهورم، جان خود را فدای شمع نمیکند. رقصیدن در آتش، تنها از عهده پروانه برمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمع ما شمعیست کو منظور هر پروانه نیست
گنج ما گنجیست کو در کنج هر ویرانه نیست
هر کرا سودای لیلی نیست مجنون آنکست
ورنه مجنون را چو نیکو بنگری دیوانه نیست
چشم صورت بین نبیند روی معنی را بخواب
[...]
حسن اگر در پرده باشد عشق ازو دیوانه نیست
بر چراغ روز بال افشانی پروانه نیست
تا طبیب خستگان عشق چشم مست اوست
ناله بیمار غیر از نعره مستانه نیست
نیست سامانی بغیر از رخنه در ویرانه ام
[...]
سرو مینا را تذروی بهتر از پیمانه نیست
شمع را در بزم دلسوزی به از پروانه نیست
حسن ذاتی فارغ است از صنعت مشاطگان
زلف جوهر دست فرسود نسیم و شانه نیست
مرغ روح اهل مشرب را نمی آرد به دام
[...]
بیلب او نشئهای در ساغر و پیمانه نیست
شیشة می را دماغ جلوة مستانه نیست
سیرت معشوق از سیمای عاشق ظاهرست
سرگذشت شمع جز در دفتر پروانه نیست
هر شبم در سینه آشوبی است از پهلوی دل
[...]
از شکست شیشه غم در خاطر پیمانه نیست
خانه فانوس را پروای صاحب خانه نیست
زندگانی آشنایان را به هم یارانه نیست
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.