گنجور

 
خواجوی کرمانی

شمع ما شمعیست کو منظور هر پروانه نیست

گنج ما گنجیست کو در کنج هر ویرانه نیست

هر کرا سودای لیلی نیست مجنون آنکست

ورنه مجنون را چو نیکو بنگری دیوانه نیست

چشم صورت بین نبیند روی معنی را بخواب

زانک در هر کان دُرو در هر صدف دُردانه نیست

حاجیانرا کعبه بتخانه ست و ایشان بت پرست

ور ببینی در حقیقت کعبه جز بتخانه نیست

مرغ وحشی گر ببوی دانه در دام اوفتد

تا چه مرغم زانک دامی در هم جز دانه نیست

هرکرا بینی در اینجا مسکن و کاشانه است

جای ما جائیست کانجا مسکن و کاشانه نیست

گر سر شه مات داری پیش اسبش رخ بنه

کانک پیش شه دم از فرزین زند فرزانه نیست

گفتمش پروای درویشان نمی باشد ترا

گفت ازین بگذر که اینها هیچ درویشانه نیست

گرچه باشد در ره جانانه جسم و جان حجاب

جان خواجو جز حریم حضرت جانانه نیست