گنجور

 
فیاض لاهیجی

بر دل از داغ غم قیاسی نیست

خانة کعبه را پلاسی نیست

تکیه کم کن به عقل در ره عشق

پی این خانه بر اساسی نیست

هر کجا عشق دعوی آغازد

عقل را حجّت و قیاسی نیست

از مه عارض تو تا خورشید

فرق دورست التباسی نیست

روز محشر اگرچه دور بود

از شب دوری تو پاسی نیست

نیست گویند در جهان مزه‌ای

غلط است این،‌مزه‌شناسی نیست

نکند خصم رم زمن فیّاض

دیو را ز آدمی هراسی نیست

خوشم که همچو منت هیچ خاکساری نیست

که خاکسار تو بودن کم اعتباری نیست

گرفتم آنکه به پیش تو ضبط گریه کنم

در اضطراب مرا هیچ اختیاری نیست

به گاه گریه خیالت به دیده مضطربست

بلی در آب روان عکس را قراری نیست

به ناله رخنه اگر در دلی کنی سخت است

به تیشه زخم دل کوه سخت کاری نیست

دوای درد مجو از جهانیان فیّاض

ز دل کسی که برد درد در دیاری نیست