گنجور

 
جلال عضد

از تو تا مقصود چندان منزلی در پیش نیست

یک قدم بر هر دو عالم نه که گامی بیش نیست

معنی درویش اگر خواهی کمال نیستی است

هر که را هستی خود باقی ست او درویش نیست

تا تو ناکامی نبینی کی توانی یافت کام

زان که مرهم در حقیقت جز برای ریش نیست

بندگی کن عشق را وز کفر و دین آزاد باش

از جدل آسوده شد هر کس که او را کیش نیست

شدّت راه بیابان طلب از ما شنو

تو کجا دانی که این منزل ترا در پیش نیست

از فغان چنگ و نوشانوش مستان گوش ما

آنچنان پر شد که جای پند نیک اندیش نیست

گر جلال از بیخودی بی پرده می گوید سخن

از کرم معذور داریدش که او با خویش نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode