جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست
هر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیست
روی بستان را نبیند راه بستان گم کند
هر که او گردان و نالان شیوه دولاب نیست
ای بجسته کام دل اندر جهان آب و گل
میدوانی سوی آن جو کاندر آن جو آب نیست
ز آسمان دل برآ ماها و شب را روز کن
تا نگوید شب روی کامشب شب مهتاب نیست
بی خبر بادا دل من از مکان و کان او
گر دلم لرزان ز عشقش چون دل سیماب نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ضرورت بیداری و هوشیاری در زندگی اشاره دارد و تأکید میکند که در زندگی خوابآلود به مقصد نمیرسیم. شاعر بر این باور است که کسانی که به خواب رفتهاند، از جمع نیکان و دوستان بیرون هستند. همچنین، او هشدار میدهد که در جستجوی خوشبختی و کمال، باید از آنچه که ناخوشایند است عبور کنیم و به نور و روشنایی دست یابیم. در این شعر، عشق و وابستگی شدید به معشوق نیز به عنوان عاملی تأثیرگذار در زندگی روحی و عاطفی فرد مطرح شده است.
هوش مصنوعی: همه جمع شوید، ای دوستان، چون وقت استراحت نیست. هر کسی که بخوابد، به خدا قسم، از جمع ما نخواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی که در دل خود غم و اندوه دارد، نمیتواند زیباییهای اطرافش را ببیند و در حقیقت، راهی را که باید برود، گم خواهد کرد. خواب و خیال او مانع از آن میشود که واقعیتها را درک کند.
هوش مصنوعی: ای آن که در این دنیا به آرزوهای دل خود رسیدهای، چرا همچنان به سمت آن جویی میروی که در آن آب نیست؟
هوش مصنوعی: از آسمان دل، ماه را بیرون بیا و شب را به روز تبدیل کن تا کسی نتواند بگوید که امشب شب بیمهتاب است.
هوش مصنوعی: دل من از وجود او بیخبر است و از حال و هوای او اطلاعی ندارد. اگر چHeart من به خاطر عشقش میلرزد، این لرزش مانند لرزش جیوه نیست؛ به همین دلیل، نشاندهندهی نوعی عشق عمیق و خاص است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چون خوی او عنبر سارا و مشک ناب نیست
با سنان و نیزه او اژدها را تاب نیست
آفتاب و ماه را با طلعت او تاب نیست
چون حدیث او بپاکی لؤلؤ خوشاب نیست
کوه آهن باشرار تیغ او جر آب نیست
[...]
خم تهی گشت و هنوزم جان ز می سیراب نیست
خون تو هست آخر، ای دل، گر شراب ناب نیست
ناله زنجیر مجنون ارغنون عاشقانست
ذوق آن اندازه گوش اولواالالباب نیست
عشق خصم من بس ست، ای چرخ، تو زحمت مکش
[...]
زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست
با لبت گر باده لاف جانفزائی می زند
پیش ما روشن شد این ساعت که او را آب نیست
نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بی خبر
[...]
چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست
هست جان را، عزم پا بوست ولی، اسباب نیست
دیده را هر شب خیالت میشود مهمان، ولی
دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست
رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان
[...]
بی رخ عاشق فریبت در دو چشمم خواب نیست
بحر عشقت را نمی دانم چرا پایاب نیست
از سر و سامان برآمد از غم عشقت دلم
در جهانم لاجرم جز درد دل اسباب نیست
موج بحر روز هجرانت مرا از سر گذشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.