عمرها در سینه پنهان داشتیم اسرار دل
نقطهٔ سر عاقبت بیرون شد از پرگار دل
گر مسلمانی رفیقا دیر و زنارت کجاست
شهوت آتشگاه جان است و هوا زنار دل
آخر ای آیینه جوهر، دیدهای بر خود گمار
صورت حق چند پوشی در پس زنگار دل
این قدر دریاب کاندر خانهٔ خاطر، ملک
نگذرد تا صورت دیو است بر دیوار دل
ملک آزادی نخواهی یافت واستغنای مال
هر دو عالم بندهٔ خود کن به استظهار دل
در نگارستان صورت ترک حظ نفس گیر
تا شوی در عالم تحقیق برخوردار دل
نی تو را از کار گل امکان همت بیش نیست
با تو ترسم درنگیرد ماجرای کار دل
سعدیا با کر سخن در علم موسیقی خطاست
گوش جان باید که معلومش کند اسرار دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر شوی واقف تو ای بی حاصل از اسرار دل
حال دنیا و مافیها کنی در کار دل
از تماشای دو عالم چشم می بستی دگر
گر تو بینا می شدی بر دیدهٔ بیدار دل
زهرهٔ شیران شود آب از پی اش در راه عشق
[...]
مدعی تا چند میپرسی تو از اسرار دل
چشم تر افکند بیرون نقطه پرگار دل
رشته زنار بگسستی ولی بت در بغل
گر توانی بگسل ای جان رشته زنار دل
شاهد معنی بود بیرنگ آیینه بیار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.