قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳
هر چیز کزان بتر نباشد
از مصلحتی به در نباشد
شری که به خیر باز گردد
آن خیر بود که شر نباشد
احوال برادرم شنیدی
فی الجمله تو را خبر نباشد
خرمای به طرح داده بودند
جرم بد از این بتر نباشد
اطفال و کسان و هم رفیقان
خرما بخورند و زر نباشد
آنگه چه محصلی فرستی
ترکی که ازو بتر نباشد
چندان بزنندش ای خداوند
کز خانه رهش به در نباشد
خرمای به طرح اگر ببخشد
از اهل کرم هدر نباشد
تا وقت صبر بود کردیم
دیگر چه کنیم اگر نباشد
آیین وفا و مهربانی
در شهر شما مگر نباشد
در فارس چنین نمک ندیدم
در مصر چنین شکر نباشد
هر شب برود ز چشم سعدی
صد قطره که جز گهر نباشد
ما از سر مهر با تو گفتیم
باشد که کسی خبر نباشد
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
پگاه نوشته:
تا حال منت خبر نباشد
در کار منت نظر نباشد
تا قوت صبر بود کردیم
دیگر چه کنیم اگر نباشد
آیین وفا و مهربانی
در شهر شما مگر نباشد
گویند نظر چرا نبستی
تا مشغله و خطر نباشد
ای خواجه برو که جهد انسان
با تیر قضا سپر نباشد
این شور که در سر است ما را
وقتی برود که سر نباشد
بیچاره کجا رود گرفتار
کز کوی تو ره به در نباشد
چون روی تو دلفریب و دلبند
در روی زمین دگر نباشد
در پارس چنین نمک ندیدم
در مصر چنین شکر نباشد
گر حکم کنی به جان سعدی
جان از تو عزیزتر نباشد
برام جالب بود که این دو غزل ( هر دو از سعدی )، این همه ابیات مشترک دارند!!
👆⚐
پگاه نوشته:
ممنون میشوم اگر کسی از اساتید این سوال من را پاسخ دهند:
منظور از ” خرمای به طرح داده بودند” چیست و این چه جرمی ست که بدتر از آن نیست؟!!
👆⚐
پگاه نوشته:
یکی از تقریرات ثلاثه سعدی که در کلیات آمده حکایت شمسالدین تازیکوی است. حکایت آن که:
«در زمان حکومت ملک عادل شمسالدین ـ طاب ثراه ـ تازیکوی اسفهسالاران ممالک شیراز خرمایی چنداز مال دیوان که تسعیری اندک داشت، به بهای گران به بقالان به طرح داده بودند و ملک از این ظلم بیخبر.اتفاقاً چند بار خرما به برادر شیخ که بر در خانه اتابک دکان بقالی داشت، فرستادند. چون حال بدان نهج دیدبرخاست و به رباط شیخ کبیر ابوعبدالله محمد خفیف ـ قدس سره ـ رفت، به خدمت برادر خود شیخ سعدی ـعلیهالرحمه ـ و صورت عرضه داشت. شیخ از آن حال کوفته خاطر شد و اندیشه کرد که خود برود و این بلا ازدرویشان شیراز دفع کند. به تخصیص از برادر خود اندیشه کرد که اول رقعه باید نوشت وفیالحال این قطعهرا بر پاره کاغذ بنوشت:
ز احوال برادرم به تحقیق دانم که تو را خبر نباشد
خرمای به طرح میدهندش بخت بد از این بتر نباشد
وآن گه تو محصلی فرستی ترکی که از او بتر نباشد
چندان بزنندش ای خداوند کز خانه رهش به در نباشد
ملک شمسالدین چون رقعه برخواند بخندید و در حال بفرمود تا منادی کردند که هرکس را خرمای طرحدادهاند، پیش من آید که با او سخنی دارم. تمامت بقالان جمع آمدند و صورت حال از ایشان پرسید. پس هرکسزر داده بود اسفهسالاران را میفرمود که در حال به ایشان باز میدادند و هرکس زر نداده بود، میفرمود تاخرمای وی باز نستانند. بعد از آن خود برخاست و به خدمت شیخ آمده عذر خواست و بعد از استمداد همتگفت: ای شیخ حکم کردم که تا چند بار خرما که به دکان برادر شیخ بردهاند، به وی ارزانی دارند و قیمت از اونطلبند و التماس از حضرت شیخ آن است که چون معلوم شد که برادر شیخ درویش است، محقر قراضهای ازبهر وی آوردهام تا شیخ آن را بدو دهد. هزار دینار ببوسید و در خدمت شیخ نهاد و چون میدانست که شیخخود چیزی قبول نمیکند، زود برخاست و بیرون رفت و مشهور شد که ملک شمسالدین تازیکوی از برایخاطر مبارک شیخ سعدی ـ رحمهالله علیه واسعه ـ ترک خرما و بهای آن خرما که به بقالان داده بودند، بگفت واز ایشان باز نستدند»۱/
👆⚐
مینا مینوی نوشته:
پگاه جان
آنچه از محصولات کشاورزی که به کسبه پیش فروش می کرده اند و بعداً از کشاورز ، ارزان تر پیش خرید می کرده اند ، ” طرح “ گفته می شده .
سود کلانی در میان بوده ، چون دلال از جیب خود پولی پرداخت نمی کرده ، و ارزان خرید را گران می فروخته.
خوس باشی
👆⚐
مینا مینوی نوشته:
ببخشید خوش باشید
👆⚐