ظالمی را حکایت کنند که هیزمِ درویشان خریدی به حَیف و توانگران را دادی به طَرْح. صاحبدلی بر او گذر کرد و گفت:
ماری تو که هر که را ببینی، بزنی
یا بوم که هر کجا نشینی، بکنی
زورت ار پیش میرود با ما
با خداوند غیبدان نرود
زورمندی مکن بر اهلِ زمین
تا دعایی بر آسمان نرود
حاکم از گفتن او برنجید و روی از نصیحتِ او در هم کشید و بر او التفات نکرد، تا شبی که آتشِ مَطبَخ در انبارِ هیزمش افتاد و سایرِ املاکش بسوخت وز بسترِ نرمش به خاکسترِ گرم نشاند. اتّفاقاً همان شخص بر او بگذشت و دیدش که با یاران همیگفت: ندانم این آتش از کجا در سرایِ من افتاد؟ گفت: از دلِ درویشان.
حذر کن ز دردِ درونهایِ ریش
که ریشِ درون عاقبت سر کند
به هم بر مَکَن تا توانی دلی
که آهی جهانی به هم بر کند
بر تاجِ کیخسرو نبشته بود:
چه سالهایِ فراوان و عمرهایِ دراز
که خلق بر سرِ ما بر زمین بخواهد رفت
چنان که دستبهدست آمدهست مُلک به ما
به دستهایِ دگر همچنین بخواهد رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: حکایت درباره یک ظالم است که هیزم درویشان را با قیمت کم میخرد و آن را به ثروتمندان میفروشد. روزی صاحبدلی از او میگذرد و او را نصیحت میکند که قدرتش را بر مردم ضعیف نکند، زیرا این کار به خداوند منجر میشود و دعای آنان به آسمان میرسد. حاکم از نصیحت او ناراحت میشود و توجهی نمیکند. اما پس از مدتی، آتش در انبار هیزم او میافتد و اموالش را میسوزاند. وقتی آن شخص دوباره او را میبیند، میگوید که آتش از دل درویشان و درد آنان به وجود آمده است. در نهایت، هشدار داده میشود که به دلهای مردم دست نزن و نگذار تا احوالشان برانگیخته شود، زیرا در نهایت، عاقبت کار بد به خود فرد باز میگردد.
هوش مصنوعی: حکایت از مردی ظالم است که هیزمهای درویشان را با قیمت بالایی خرید و به افراد توانگر با قیمت پایینتر فروخت. در این میان، مردی با روح بزرگ و فرزانه از آنجا عبور کرد و به او گفت:
هوش مصنوعی: تو مثل ماری هستی که هر کسی را که ببینی، نیش میزنی یا مثل بومی هستی که هر جا که بروی، بیهوا به زمین مینشینی.
هوش مصنوعی: اگر قدرت تو از ما بیشتر باشد، با خداوندی که از همه چیز آگاه است، نمیتوانی به پیش بروی.
هوش مصنوعی: بر دیگران فشار نیاور و بر آنها ظلم نکن، زیرا ممکن است دعای آنها به آسمان برسد و عواقب بدی برای تو داشته باشد.
هوش مصنوعی: حاکم از نصیحت آن شخص ناراحت شد و به او توجهی نکرد. تا اینکه یک شب آتش در انبار چوبهایش شعلهور شد و تمام املاکش سوخت و او را از بستر نرمش به خاکستر داغ نشاند. به طور اتفاقی همان شخص از کنار او گذشت و دید که حاکم با دوستانش میگوید: نمیدانم این آتش از کجا در خانهام افتاده است. او پاسخ داد: از دل درویشان.
از آه سوزناکِ دلهای خستگان بپرهیز که جراحتِ دل، سرانجام عیان میشود و سر برون میکند (عاقبت خستهدلان زبان به نفرین میگشایند و خرمن هستی تو را میسوزند)
پس تا میتوانی دلی را پریشان مکن که یک آه میتواند عالَمی را زیر و زبر کند.
هوش مصنوعی: بر روی تاج کیخسرو نوشته شده بود:
سالهای بیشمار و روزگارانِ دراز مردم بر سرِ ما که خاکِ زمین شده است پا نهاده خواهند گذشت.
چنانکه نوبتِ پادشاهی از دیگران بما رسیده، از ما هم بدیگران میرسد و از تصرّف آنان نیز به در خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.