گنجور

 
سعدی

این باد بهار بوستان است؟

یا بوی وصالِ دوستان است؟

دل می‌برد این خط نگارین

گویی خط روی دلستان است

ای مرغ به دام دل گرفتار

بازآی که وقت آشیان است

شب‌ها من و شمع می‌گدازیم

این است که سوز من نهان است

گوشم همه روز از انتظارت

بر راه و نظر بر آستان است

ور بانگ مؤذنی میاید

گویم که دَرای کاروان است

با آن همه دشمنی که کردی

بازآی که دوستی همان است

با قوت بازوان عشقت

سرپنجهٔ صبر ناتوان است

بیزاری دوستان دمساز

تفریق میان جسم و جان است

نالیدن دردناک سعدی

بر دعوی دوستی بیان است

آتش به نی قلم درانداخت

وین حِبْر که می‌رود دُخان است

 
 
 
غزل ۷۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
غزل شمارهٔ ۷۹ به خوانش امیر اثنی عشری
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
مجیرالدین بیلقانی

ای آنکه لطیفه های طبعت

اجرا ده صد هزار جان است

کلک تو به شکل هست ماری

کش آب حیات در دهان است

با همت تو چهار طاقی است

[...]

عطار

هر شور وشری که در جهان است

زان غمزهٔ مست دلستان است

گفتم لب اوست جان، خرد گفت

جان چیست مگو چه جای جان است

وصفش چه کنی که هرچه گویی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سعدی

این خط شریف از آن بنان است

وین نقل حدیث از آن دهان است

این بوی عبیر آشنایی

از ساحت یار مهربان است

مهر از سر نامه برگرفتم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

میخانه سرای عاشقان است

رندی که چو ماست عاشق آن است

بستان و بنوش شادی ما

جامی که به از شراب جان است

از ما نکند کناره معشوق

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه