این باد بهار بوستان است؟
یا بوی وصالِ دوستان است؟
دل میبرد این خط نگارین
گویی خط روی دلستان است
ای مرغ به دام دل گرفتار
بازآی که وقت آشیان است
شبها من و شمع میگدازیم
این است که سوز من نهان است
گوشم همه روز از انتظارت
بر راه و نظر بر آستان است
ور بانگ مؤذنی میاید
گویم که دَرای کاروان است
با آن همه دشمنی که کردی
بازآی که دوستی همان است
با قوت بازوان عشقت
سرپنجهٔ صبر ناتوان است
بیزاری دوستان دمساز
تفریق میان جسم و جان است
نالیدن دردناک سعدی
بر دعوی دوستی بیان است
آتش به نی قلم درانداخت
وین حِبْر که میرود دُخان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بهار و زیباییهای آن اشاره میکند و از حس دلانگیز وصال دوستان سخن میگوید. او از یک طرف دلباختگی و دلتنگی خود را برای دوستانش ابراز میکند و از طرف دیگر، میخواهد آنها بازگردند و ارتباطات قبلی را از سر بگیرند. درد و سوزی که در دل دارد، ناشی از انتظار و جدایی است. او همچنین به تضاد بین دوستی و دشمنی، و ناراحتی از فاصلههای ایجاد شده بین دوستان اشاره میکند و در نهایت، به امید برقراری دوباره ارتباط و نزدیکی میپردازد.
هوش مصنوعی: این نسیم بهاری است که عطر گلها و باغ را به همراه دارد یا بویی است که یادآور دیدار با دوستان و عزیزان است؟
هوش مصنوعی: این خط زیبا و دلنشین، چنان جذاب است که گویا بر روی دل محبوب نوشته شده است.
هوش مصنوعی: ای پرنده، به دام دل گرفتار بازگرد، زیرا زمان ساختن آشیانه فرارسیده است.
هوش مصنوعی: هر شب من و شمع به درد دل میپردازیم و این باعث میشود که شعله درون من به طور پنهان بسوزد.
هوش مصنوعی: هر روز منتظر تو هستم و نگاه میکنم تا بیایی.
هوش مصنوعی: اگر صدای مؤذنی به گوشم برسد، میگویم که این صدای کاروان است.
هوش مصنوعی: با وجود تمام دشمنیهایی که انجام دادی، باز هم برگرد که دوستی نسبت به تو همچنان پابرجاست.
هوش مصنوعی: با نیروی بازوهای عشق تو، قدرت صبر من ضعیف و ناتوان است.
هوش مصنوعی: دوستی که انسان را از هم دور میکند، فاصلهای میان جسم و روح ایجاد میکند و این یک نوع بیزرنگی است.
هوش مصنوعی: سعدی با حسی گران و دردناک درباره ادعای دوستی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: آتش به نی (=قلم) افتاد و این جوهری که در حال رفتن است، دود است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای آنکه لطیفه های طبعت
اجرا ده صد هزار جان است
کلک تو به شکل هست ماری
کش آب حیات در دهان است
با همت تو چهار طاقی است
[...]
خورشید ممالک جهان است
شایستهٔ بزم و رزم از آن است
هر شور وشری که در جهان است
زان غمزهٔ مست دلستان است
گفتم لب اوست جان، خرد گفت
جان چیست مگو چه جای جان است
وصفش چه کنی که هرچه گویی
[...]
این خط شریف از آن بنان است
وین نقل حدیث از آن دهان است
این بوی عبیر آشنایی
از ساحت یار مهربان است
مهر از سر نامه برگرفتم
[...]
میخانه سرای عاشقان است
رندی که چو ماست عاشق آن است
بستان و بنوش شادی ما
جامی که به از شراب جان است
از ما نکند کناره معشوق
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.