گنجور

 
سعدی

مرحبا ای نسیم عنبربوی

خبری زآن به خشم رفته بگوی

دلبر سست‌مهرِ سخت‌کمان

صاحب دوست‌رویِ دشمن‌خوی

گو دگر گر هلاک من خواهی

بی‌گناهم بکُش بهانه مجوی

تشنه ترسم که منقطع گردد

ور نه باز آید آب رفته به جوی

صبر دیدیم در مقابل شوق

آتش و پنبه بود و سنگ و سبوی

هر که با دوستی سَری دارد

گو دو دست از مراد خویش بشوی

تا گرفتار خم چوگانی

احتمالت ضرورت است چو گوی

پادشاهان و گنج و خیل و حشم

عارفان و سماع و هایاهوی

سعدیا شور عشق می‌گوید

سخنانت نه طبع شیرین‌گوی

هر کسی را نباشد این گفتار

عود ناسوخته ندارد بوی

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل ۶۳۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل ۶۳۰ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
حنظلهٔ بادغیسی

این قطعه در چهارمقالهٔ نظامی عروضی ذیل حکایتی از قول احمد بن عبدالله خجستانی از دیوان حنظلهٔ بادغیسی نقل شده است.

مهتری گر به کام شیر در است

رو خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگی و عز و نعمت و جاه

یا چو مردانتْ مرگ رویاروی

امیر معزی

آه ازین کودکان مشکین موی

آه ازین دلبران زیباروی

رخ ایشان چو لاله بر سر کوه

قد ایشان چو سرو بر لب جوی

عالم از رنگ و بویشان چو نگار

[...]

سنایی

ای سنایی به گرد شرک مپوی

آنچه گوید مگوی عقل مگوی

خنصر وسطی این دو انگشت است

هر دو از بهر نفس در تک و پوی

از زمانه اگر امان جویی

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۹۴ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
نصرالله منشی

همچو احرار سوی دولت پوی

همچو بدبخت زاد و بود مجوی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه