گنجور

 
سعدی

اتفاقم به سر کوی کسی افتاده‌ست

که در آن کوی، چو من کشته بسی افتاده‌ست

خبر ما برسانید به مرغان چمن

که هم‌آواز شما در قفسی افتاده‌ست

به دلارام بگو ای نفس باد سحر

کار ما همچو سحر با نفسی افتاده‌ست

بند بر پایْ تحمل چه کند گر نکند؟

انگبین است که در وی مگسی افتاده‌ست

هیچکس عیب هوس باختن ما نکند

مگر آن‌کس که به دام هوسی افتاده‌ست

سعدیا حال پراکندهٔ گوی آن داند

که همه عمر به چوگان کسی افتاده‌ست

 
 
 
غزل ۵۸ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۵۸ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
اشکالات خوانش

# بیت 4 مصرع اول بند بر پای تحمل چه کند گر نکند کلمۀ پای ساکن است ولی با کسره خوانده شده است و مضاف الیه گرفته است در این صورت بی معنی می شود. بند بر پای، (شخصی که بند بر پایش است) تحمل چه کند؟

اشکالات خوانش

# بیت 4 مصرع اول بند بر پای تحمل چه کند گر نکند کلمۀ پای ساکن است ولی با کسره خوانده شده است و مضاف الیه گرفته است در این صورت بی معنی می شود. بند بر پای، (شخصی که بند بر پایش است) تحمل چه کند؟

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
غزل شمارهٔ ۵۸ به خوانش امیر اثنی عشری
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش