دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
تو خود چه آدمیی کز عشق بیخبری
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری
من هرگز از تو نظر با خویشتن نکنم
بیننده تن ندهد هرگز به بی بصری
از بس که در نظرم خوب آمدی صنما
هر جا که مینگرم گویی که در نظری
دیگر نگه نکنم بالای سرو چمن
دیگر صفت نکنم رفتار کبک دری
کبک این چنین نرود سرو این چنین نچمد
طاووس را نرسد پیش تو جلوه گری
هر گه که میگذری من در تو مینگرم
کز حسن قامت خود با کس نمینگری
از بس که فتنه شوم بر رفتنت نه عجب
بر خویشتن تو ز ما صد بار فتنهتری
باری به حکم کرم بر حال ما بنگر
کافتد که بار دگر بر خاک ما گذری
سعدی به جور و جفا مهر از تو برنکند
من خاک پای توام ور خون من بخوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از سعدی به توصیف عشق و زیبایی میپردازد. شاعر ابتدا به بلبل سحری اشاره میکند و از شخصی که از عشق بیخبر است گلایه میکند. او تأکید میکند که اگر کسی ذوق و حس لطیفی نداشته باشد، مانند جانوران بیخبر خواهد بود. شاعر محبت و زیبایی معشوق خود را ستوده و میگوید که هر صفت زیبایی را که در دنیای اطرافش میبیند، به معشوقش نسبت میدهد. او از اینکه دیگر به زیباییهای دیگر توجهی نمیکند و فقط معشوقش را در نظر دارد، سخن میگوید. در نهایت، از معشوق میخواهد که نگاهی به حال او بیندازد و با اینکه در ظالمی عاشق اوست، خود را خاک پای او میداند. به طور کلی، شعر بیانگر شور و شوق عمیق عاشقانه و وابستگی شدید شاعر به معشوقش است.
بلبل سحری به من پیامی داد و گفت که تو چه آدمی هستی که از عشق بیخبری.
شتر هنگامیکه شعر عرب را میشنود به شاد و سرزنده میشود، اما اگر تو ذوق نداشته باشی، نشاندهندهی طبیعت نادرست تو خواهد بود.
من هرگز به خودم نگاه نمیکنم، چون بیننده واقعی هرگز تسلیم ناتوانی نمیشود.
به خاطر زیباییات، ای معشوق، هر جا که نگاه میکنم، انگار که در هر نگاه تو را میبینم.
دیگر به تماشای قامت زیبا و بلند درختان چمن نمینشینم و دیگر رفتارهای نرم و لطیف مانند کبک دری را انجام نخواهم داد.
کبک به این شکل پرواز نمیکند و سرو هم اینگونه خم نمیشود. طاووس نیز نمیتواند در مقابل تو خود را به نمایش بگذارد.
هر بار که از کنار من میگذری، من به تو نگاه میکنم، چرا که تو به زیبایی قامت خود هیچ توجهی به دیگران نداری.
از آنجایی که من از رفتن تو دچار آشفتگی و پریشانی شدهام، تعجبی ندارد که تو نسبت به خودت و ما بسیار بیشتر از آنچه که من دچار فتنه و آشفتگی هستم، ناآرامی.
به خاطر لطف و بخشش شما، نگاهی به وضعیت ما بیندازید و ببینید که آیا دوباره فرصتی برای عبور از کنار ما فراهم میشود.
به رغم تمام ظلمها و بیوفاییهایت، هرگز از محبت و عشق به تو دست نمیکشم. من در برابر تو فروتن و مطیع هستم، حتی اگر جانم را بگیری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
عشق تو خواند مرا کز من چه میگذری
نیکو نگر که منم آن را که مینگری
من نزل و منزل تو من بردهام دل تو
که جان ز من ببری والله که جان نبری
این شمع و خانه منم این دام و دانه منم
[...]
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری؟
تو خود چه آدمیی کز عشق بی خبری!
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
گر ذوق نیست تو را کژ طبع جانوری
گفتی که وقت سحر سویت کنم گذری
ترسم ز پی نرسد این شام را سحری
خواهم که با تو شبی در پرده باده خورم
گر خون من بخوری ور پردهام بدری
آغاز هر طربی انجام هر طلبی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.