گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم

به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم

که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

تو را من دوست می‌دارم خلاف هر که در عالم

اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم

و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم

که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم

برآی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد

که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم

ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم

کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم

دلی چون شمع می‌باید که بر جانم ببخشاید

که جز وی کس نمی‌بینم که می‌سوزد به بالینم

تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمی‌آید

روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم

رقیب انگشت می‌خاید که سعدی چشم بر هم نه

مترس ای باغبان از گل که می‌بینم نمی‌چینم

 
 
 
غزل ۴۲۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل ۴۲۳ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

همین شعر » بیت ۱

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم

بجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

سیف فرغانی

چنان افتادهٔ عشقت شدم جانا که چون سعدی

«ز دستم بر نمی‌آید که یک دم بی تو بنشینم»

سیف فرغانی

مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم

ز لبهای تو می نوشم ز رخسار تو گل چینم

شبی در خلوت وصلت چو بخت خود همی خفتم

اگر اقبال بنهادی ز زانوی تو بالینم

مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی

[...]

کمال خجندی

چه خوش‌تر دولتی زینم که دایم با تو بنشینم

که سیری نیست از رویت مرا چندان که می‌بینم

به چشم ناتوان زین سان که بردی خوابم از مژگان

نبیند که به خواب اکنون که آید سر به بالینم

شب هجرانت از هر سو فشاندم اشک دور از تو

[...]

ناصر بخارایی

تو را ای ماه مهرافروز چندانی که می‌بینم

نخواهد در کنار آمد به جز اشک چو پروینم

مرا مستی بود آئین و آئینه می روشن

مگر آن لعبت ساقی نماید رو در آئینم

گریبان می‌درم چون گل به بوی سنبل زلفت

[...]

حافظ

به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم

بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم

الا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یاد

مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکُش فریاد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حافظ
جامی

ندارم وقت گل طاقت که بی تو روی گل بینم

همه دامان گل چینند و من دامان ز گل چینم

نشسته دوستان در پای گل من هم هوس دارم

که در پای گلی بنشانمت پیش تو بنشینم

همی روبم به مژگان راه تو باشد هواخواهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

معرفی ترانه‌های دیگر