چه خوشتر دولتی زینم که دایم با تو بنشینم
که سیری نیست از رویت مرا چندان که میبینم
به چشم ناتوان زین سان که بردی خوابم از مژگان
نبیند که به خواب اکنون که آید سر به بالینم
شب هجرانت از هر سو فشاندم اشک دور از تو
چو مه گشت از نظر غایب به رفت از دیده پروینم
گیم پیش کسان خوانی مسگ کو گه گدای در
برد هرکس حسد بر من مکن تعظیم چندینم
لبت را چون نگویم کز دهانت هست نازکتر
که جان بر یک سر موی تو نتوانم که بگزینم
حدیث حسن رخسارت چو گل تا کردهام دفتر
ورق را سرخروییهاست از گفتار رنگینم
مرا گویی کمال آیین عاشق بیدلی باشد
اگر بیدل نِیَم جانا من از عشق تو بیدینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و longing (اشتیاق) شاعر به معشوقش است. او آرزو دارد که همیشه در کنار محبوبش باشد، زیرا دیدن او برایش کافی نیست و از زیباییاش سیر نمیشود. شاعر از درد فراق و شبهای هجرانش صحبت میکند که با اشک پر شده است. او به زیبایی لبان معشوق و صورتش اشاره میکند و بیان میکند که عشقش به او آنقدر عمیق است که زندگیاش بدون او معنا ندارد. او در نهایت به این نتیجه میرسد که زندگی بدون عشق و معشوق، همچون بیدینی است.
هوش مصنوعی: چه زیباست حالتی که من همیشه در کنار تو باشم، زیرا هرگز از تماشای چهرهات سیر نمیشوم، هرچه بیشتر تو را میبینم.
هوش مصنوعی: چشم ضعیف من که به خاطر مژگان تو خوابم را گرفت، حالا نمیتواند ببیند که در خواب وقتی به بالینم میآیی، چه احساسی دارم.
هوش مصنوعی: در شب جداییات، از همه جا اشک ریختم. دور از تو مانند ماهی که از دید غایب میشود، پروینم هم از نظر دور شده است.
هوش مصنوعی: در جمعی که صحبت از احترام و جایگاه است، کسی نباید به من حسادت کند. من نیز در کنار دیگران ارزشمند و محترم هستم، پس نباید از جایگاه من ناراحت شوند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم زیبایی لبت را وصف کنم، زیرا خود لبت از کلامم زیباتر است. برای من جانم را هم نمیتوانم در برابر یک تار موی تو قرار دهم.
هوش مصنوعی: من درباره زیبایی چهرهات مانند گل صحبت کردهام و همه این سخنان و یادداشتها مربوط به سرخی رخسار توست که از کلام شاداب و رنگین من نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: میگویی که برای عاشق حقیقتش در بیدلی است، اما من که بیدلم از عشق تو، خود را از دین فراتر میبینم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
به جز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم
من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم
تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم
[...]
مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم
ز لبهای تو می نوشم ز رخسار تو گل چینم
شبی در خلوت وصلت چو بخت خود همی خفتم
اگر اقبال بنهادی ز زانوی تو بالینم
مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی
[...]
تو را ای ماه مهرافروز چندانی که میبینم
نخواهد در کنار آمد به جز اشک چو پروینم
مرا مستی بود آئین و آئینه می روشن
مگر آن لعبت ساقی نماید رو در آئینم
گریبان میدرم چون گل به بوی سنبل زلفت
[...]
به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم
بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم
الا ای همنشینِ دل که یارانت بِرَفت از یاد
مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم
جهان پیر است و بیبنیاد از این فرهادکُش فریاد
[...]
ندارم وقت گل طاقت که بی تو روی گل بینم
همه دامان گل چینند و من دامان ز گل چینم
نشسته دوستان در پای گل من هم هوس دارم
که در پای گلی بنشانمت پیش تو بنشینم
همی روبم به مژگان راه تو باشد هواخواهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.