چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتم
چو تو ایستاده باشی ادب آن که من بیفتم
تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی
گل سرخ شرم دارد که چرا همی شکفتم
چو به منتها رسد گل برود قرار بلبل
همه خلق را خبر شد غم دل که مینهفتم
به امید آن که جایی قدمی نهاده باشی
همه خاکهای شیراز به دیدگان برفتم
دو سه بامداد دیگر که نسیم گل برآید
بتر از هزاردستان بکشد فراق جفتم
نشنیدهای که فرهاد چگونه سنگ سفتی؟
نه چو سنگ آستانت که به آب دیده سفتم
نه عجب شب درازم که دو دیده باز باشد
به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم
ز هزار خون سعدی بحلند بندگانت
تو بگوی تا بریزند و بگو که من نگفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و احساسات عمیق خود اشاره میکند. او میگوید که به محض ورود محبوبش، دلش را از حرفهای خود پر کرده و در حضور او متوجه میشود که تا چه حد به زیبایی او تسلیم است. او بر این باور است که زیبایی محبوبش باعث شرمندگی گلهای سرخ میشود و عشق او به شدت دلانگیز و دردناک است.
شاعر همچنین از غم فراق و انتظار میگوید و به خاطراتی از عشق و شوق خود اشاره میکند. او در این اشعار به تشبیهاتی اشاره میکند، مانند ذکر داستان فرهاد که به خاطر عشق سختیها را تحمل کرده است. شاعر احساس میکند که درد عشق و فراق او به حدی عمیق است که نمیتواند آن را پنهان کند و از بندگان محبوبش میخواهد تا از او بپرسند که چه احساسی دارد.
در نهایت، شاعر نشان میدهد که این احساسات عمیق و دردناک تا چه حد او را تحت تأثیر قرار داده و ارتباط قویاش با محبوبش را بیان میکند.
هوش مصنوعی: وقتی تو به من نزدیک شدی، آنقدر درباره خودم صحبت کردم که حالا ادب ایجاب میکند که اگر تو ایستادهباشی، من باید احترام بگذارم و خودم را به زمین بیندازم.
هوش مصنوعی: اگر تو با این زیبایی و نازکی از در باغ وارد شوی، گل سرخ احساس شرمندگی میکند که چرا باید خود را باز کند و شکفد.
هوش مصنوعی: وقتی گل به بهترین و زیباترین حالت خود میرسد، بلبل دیگر آرام و قرار ندارد و همه مردم از غم دل من مطلع میشوند.
هوش مصنوعی: امیدوارم که در جایی، قدمی گذاشته باشی و همگی خاکهای شیراز را در چشمهایم مشاهده کرده باشم.
هوش مصنوعی: در دو یا سه صبح دیگر که بوی گل به مشام برسد، فاصلهای که بین من و محبوبم وجود دارد، از سختی و تلخی هزار دشواری بیشتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: آیا نشنیدهای که فرهاد چگونه برای بدست آوردن محبوبش، سنگی سخت را میشکست، نه مثل سنگ درِ خانهات که به راحتی با اشک چشمانم نرم میشود؟
هوش مصنوعی: عجیب نیست که شب طولانی به نظر برسد وقتی که دو چشمم باز است و به یاد تو هستم، ای ستمگر. عجیبتر این است که اگر بتوانم بخوابم.
هوش مصنوعی: اگر هزاران نفر از طرف سعدی به خاطر تو خون بریزند، تو بگو که آنها به خاطر من نیستند و بگو که من چیزی نگفتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نفسی برون ندادم که حدیث دل نگفتم
سخنی نگفتم از تو که ز دیده در نسفتم
چه کنون نهفته گریم که شدم ز عشق رسوا
که به روی آبم آمد، غم دل که می نهفتم
من از آن گهی که دیدم به دو چشم خوابناکت
[...]
تو مگو که ناسزا بود خدایت ار بگفتم
تو بتی و من برهمن سزد ار بسجده افتم
منم آه آن گل زرد ببوستان صنعت
تو چنین بپروریدی نه بخویشتن شکفتم
بدل آتشم نهان بود و چو شمع شعله ای زد
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.