گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

پیوند روح می‌کند این باد مشک بیز

هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز

شاهد بخوان و شمع بیفروز و می بنه

عنبر بسای و عود بسوزان و گل بریز

ور دوست دست می‌دهدت هیچ گو مباش

خوشتر بود عروس نکوروی بی جهیز

امروز باید ار کرمی می‌کند سحاب

فردا که تشنه مرده بود لای گو بخیز

من در وفا و عهد چنان کند نیستم

کز دامن تو دست بدارم به تیغ تیز

گر تیغ می‌زنی سپر اینک وجود من

عیار مدعی کند از دشمن احتریز

فردا که سر ز خاک برآرم اگر تو را

بینم فراغتم بود از روز رستخیز

تا خود کجا رسد به قیامت نماز من

من روی در تو و همه کس روی در حجیز

سعدی به دام عشق تو در پای بند ماند

قیدی نکرده‌ای که میسر شود گریز

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۳۱۵ به خوانش سهیل قاسمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۱۵ به خوانش فاطمه زندی
اشکالات خوانش

# قافیه‌ها ممال هستند و مطابق متن خوانده نمی‌شوند (به جای احتریز، احتراز خوانده می‌شود).

اشکالات خوانش

ر در عیار در بیت ۶ به کسر باید خوانده شود.

اشکالات خوانش

# بیت ۶،احتریز،به فتح ت،غلط و در بیت ۸، با خود،غلط ودر مصرع دوم،حجیز به کسر ح درست است.

همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش
انوری

آزرده رفت مانا تاج‌الزمان ز ما

زیرا که وقت رفتن رفتم نگفت نیز

اسراف از او طمع نتوان داشت شرط نیست

لفظش درست و مرد حکیمست و در عزیز

فلکی شروانی

چون خشم او شود گه کین و ستیز تیز

گردون کند نفیر که ای رستخیز خیز

سعدی

من در وفای عهد چنان کند نیستم

کز دامن تو دست بدارم به تیغ تیز

جهان ملک خاتون

دیگر چه فتنه می کند این باد مشک بیز

گر عاقلی دلا به سوی بوستان گریز

از باد صبحدم به چمن بین شکوفه ها

بنشین به زیر آن و شکوفه به سر بریز

ای نور هر دو دیده بینا ز روی لطف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه