گنجور

 
سعدی

ساقی سیمتن چه خسبی خیز

آب شادی بر آتش غم ریز

بوسه‌ای بر کنار ساغر نه

پس بگردان شراب شهدآمیز

کابر آذار و باد نوروزی

درفشان می‌کنند و عنبربیز

جهد کردیم تا نیالاید

به خرابات دامن پرهیز

دست بالای عشق زور آورد

معرفت را نماند جای ستیز

گفتم ای عقل زورمند چرا

برگرفتی ز عشق راه گریز

گفت اگر گربه شیر نر گردد

نکند با پلنگ دندان تیز

شاهدان می‌کنند خانه زهد

مطربان می‌زنند راه حجیز

توبه را تلخ می‌کند در حلق

یار شیرین زبان شورانگیز

سعدیا هر دمت که دست دهد

به سر زلف دوستان آویز

دشمنان را به حال خود بگذار

تا قیامت کنند و رستاخیز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۳۱۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۱۶ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مسعود سعد سلمان

منم امروز بسته در سمجی

چشم بر دوخته چو مار گریز

هست پیراهنی و شلواری

نیست بر هر دو نیفه و تیریز

بر جهان دارم و روا دارم

[...]

سنایی

ای سنایی به گرد حران گرد

تا بیابی ز جود ایشان چیز

نزد نادیدگان و نااهلان

کی بود بذل و همت و تمییز

کودک خرد بی‌خرد بدهد

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۵۵ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
حمیدالدین بلخی

نرگسم وعده کرد و داد پیاز

شکرم وعده کرد و داد مویز

عوض در بمن نمود شبه

بدل زر بمن رسید پشیز

نیست انبان بی سر و پایان

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از حمیدالدین بلخی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه