آئی چو در قیامت محشر بهم برآید
از شعله وجودت دود از عدم برآید
کوی تو گر بکاوند از نقش پای عشاق
تا هفتمین زمین هم نقش قدم برآید
گفتی که دم فروبند تا کام گیری از من
لب بسته ام زشکوه ترسم که دم برآید
میگفت پیر دهقان با عاشقان که هرگز
نخل و فامکارید کز او ندم برآید
رسوا شدیم و شادیم زیرا که در حقیقت
رسوائی آورد عشق شادی زغم برآید
رحمی به نیم جانم ای شخ کمان خدا را
گر تیر تو براید جان نیز هم بر آید
پیران برای تعظیم خم کرده پشت پیشت
با سر پی سجودت طفل از رحم برآید
غیر از علی در امکان آشفته کس ندیده
کز حادثی بدوران فعل قدم برآید
آتش بعالم افتاد از آتش درونم
نبود عجب کزاین سوز دود از قلم برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید
خاک وجود ما را گرد از عدم برآید
گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد
خلوت نشین جان را آه از حرم برآید
گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه
[...]
از چشمهسار چشمم از بس که نم برآید
ترسم که رفته رفته طوفان غم برآید
از اتحاد چشمم با پای، در ره عشق
مالم چو دیده بر خاک، نقش قدم برآید
گر دست شام هجران گیرد گلوی شب را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.