گنجور

 
جامی

یا از زبان دوست شنو داستان دوست

یا از زبان آن که شنید از زبان دوست

باشد کلام دوست مبرا ز هر لغت

هست این لغات مختلف از ترجمان دوست

بیرون بود ز جمله نشانها کزو دهند

اینست پیش دوست شناسان نشان دوست

به ز آستان دوست سر ما ندیده جای

تا سر به جا بود سر ما و آستان دوست

دستان شوق او زده مرغان باغ عشق

هر جا شکفته غنچه ای از بوستان دوست

از ما گمان حسن وفا بود دوست را

شکر خدا که راست شد آخر گمان دوست

جامی مجوی کشف حقیقت ز شیخ شهر

بیگانه نیست محرم سر نهان دوست