گنجور

 
جامی

یا از زبان دوست شنو داستان دوست

یا از زبان آن که شنید از زبان دوست

باشد کلام دوست مبرا ز هر لغت

هست این لغات مختلف از ترجمان دوست

بیرون بود ز جمله نشانها کزو دهند

اینست پیش دوست شناسان نشان دوست

به ز آستان دوست سر ما ندیده جای

تا سر به جا بود سر ما و آستان دوست

دستان شوق او زده مرغان باغ عشق

هر جا شکفته غنچه ای از بوستان دوست

از ما گمان حسن وفا بود دوست را

شکر خدا که راست شد آخر گمان دوست

جامی مجوی کشف حقیقت ز شیخ شهر

بیگانه نیست محرم سر نهان دوست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۱۲۰ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست

با ما مگو به جز سخن دل نشان دوست

حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود

یا از دهان آن که شنید از دهان دوست

ای یار آشنا علم کاروان کجاست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
جلال عضد

بگذار تا بمیرم بر آستان دوست

باشد که یاد من برود بر زبان دوست

بر حال عاشقان نکند هیچ رحمتی

آه از دل ستمگر نامهربان دوست

خاک کفش به ملک دو عالم اگر دهند

[...]

صائب تبریزی

باریکتر چرا نشوم از میان دوست؟

می بایدم گذشت ز تنگ دهان دوست

هر کوچه کهکشانی و هر خانه مشرقی است

از فیض آفتاب ثریا فشان دوست

نتوان به خامه دو زبان حرف دوست گفت

[...]

آشفتهٔ شیرازی

فکرم دقیق گشت بسی در میان دوست

نه زان میان خبر شد و نه از دهان دوست

رحمی خدایرا بمن ای باغبان یار

خاشاک چون برون بری از بوستان دوست

حاشا که گنجد آن بقلم یا که بر زبان

[...]

محیط قمی

دور نمودم تا فلک از آستان دوست

دارم تن و دلی چو دهان و میان دوست

دارم دل شکسته و دانم که جای او است

ورنه به دل علاقه ندارم به جان دوست

تا از خودی تو اثری است، گرچه نام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه