بتی دیدم از عاج در سومنات
مرصع چو در جاهلیت منات
چنان صورتش بسته تمثالگر
که صورت نبندد از آن خوبتر
ز هر ناحیت کاروانها روان
به دیدار آن صورت بی روان
طمع کرده رایان چین و چگل
چو سعدی وفا ز آن بت سخت دل
زبان آوران رفته از هر مکان
تضرع کنان پیش آن بی زبان
فرو ماندم از کشف آن ماجرا
که حیی جمادی پرستد چرا؟
مغی را که با من سر و کار بود
نکوگوی و هم حجره و یار بود
به نرمی بپرسیدم ای برهمن
عجب دارم از کار این بقعه من
که مدهوش این ناتوان پیکرند
مقید به چاه ضلال اندرند
نه نیروی دستش، نه رفتار پای
ورش بفکنی بر نخیزد ز جای
نبینی که چشمانش از کهرباست؟
وفا جستن از سنگ چشمان خطاست
بر این گفتم آن دوست دشمن گرفت
چو آتش شد از خشم و در من گرفت
مغان را خبر کرد و پیران دیر
ندیدم در آن انجمن روی خیر
فتادند گبران پازند خوان
چو سگ در من از بهر آن استخوان
چو آن راه کژ پیششان راست بود
ره راست در چشمشان کژ نمود
که مرد ار چه دانا و صاحبدل است
به نزدیک بیدانشان جاهل است
فرو ماندم از چاره همچون غریق
برون از مدارا ندیدم طریق
چو بینی که جاهل به کین اندر است
سلامت به تسلیم و لین اندر است
مهین برهمن را ستودم بلند
که ای پیر تفسیر استا و زند
مرا نیز با نقش این بت خوش است
که شکلی خوش و قامتی دلکش است
بدیع آیدم صورتش در نظر
ولیکن ز معنی ندارم خبر
که سالوک این منزلم عن قریب
بد از نیک کمتر شناسد غریب
تو دانی که فرزین این رقعهای
نصیحتگر شاه این بقعهای
چه معنی است در صورت این صنم
که اول پرستندگانش منم
عبادت به تقلید گمراهی است
خنک رهروی را که آگاهی است
برهمن ز شادی بر افروخت روی
پسندید و گفت ای پسندیده گوی
سؤالت صواب است و فعلت جمیل
به منزل رسد هر که جوید دلیل
بسی چون تو گردیدم اندر سفر
بتان دیدم از خویشتن بی خبر
جز این بت که هر صبح از اینجا که هست
برآرد به یزدان دادار دست
وگر خواهی امشب همینجا بباش
که فردا شود سر این بر تو فاش
شب آنجا ببودم به فرمان پیر
چو بیژن به چاه بلا در اسیر
شبی همچو روز قیامت دراز
مغان گرد من بی وضو در نماز
کشیشان هرگز نیازرده آب
بغلها چو مردار در آفتاب
مگر کرده بودم گناهی عظیم
که بردم در آن شب عذابی الیم
همه شب در این قید غم مبتلا
یکم دست بر دل، یکی بر دعا
که ناگه دهل زن فرو کوفت کوس
بخواند از فضای برهمن خروس
خطیب سیه پوش شب بی خلاف
بر آهخت شمشیر روز از غلاف
فتاد آتش صبح در سوخته
به یک دم جهانی شد افروخته
تو گفتی که در خطهٔ زنگبار
ز یک گوشه ناگه در آمد تتار
مغان تبه رای ناشسته روی
به دیر آمدند از در و دشت و کوی
کس از مرد در شهر و از زن نماند
در آن بتکده جای درزن نماند
من از غصه رنجور و از خواب مست
که ناگاه تمثال برداشت دست
به یک بار از ایشان برآمد خروش
تو گفتی که دریا بر آمد به جوش
چو بتخانه خالی شد از انجمن
برهمن نگه کرد خندان به من
که دانم تو را بیش مشکل نماند
حقیقت عیان گشت و باطل نماند
چو دیدم که جهل اندر او محکم است
خیال محال اندر او مدغم است
نیارستم از حق دگر هیچ گفت
که حق ز اهل باطل بباید نهفت
چو بینی زبر دست را زور دست
نه مردی بود پنجهٔ خود شکست
زمانی به سالوس گریان شدم
که من زآنچه گفتم پشیمان شدم
به گریه دل کافران کرد میل
عجب نیست سنگ ار بگردد به سیل
دویدند خدمت کنان سوی من
به عزت گرفتند بازوی من
شدم عذرگویان بر شخص عاج
به کرسی زر کوفت بر تخت ساج
بتک را یکی بوسه دادم به دست
که لعنت بر او باد و بر بت پرست
به تقلید کافر شدم روز چند
برهمن شدم در مقالات زند
چو دیدم که در دیر گشتم امین
نگنجیدم از خرمی در زمین
در دیر محکم ببستم شبی
دویدم چپ و راست چون عقربی
نگه کردم از زیر تخت و زبر
یکی پرده دیدم مکلل به زر
پس پرده مطرانی آذرپرست
مجاور سر ریسمانی به دست
به فورم در آن حال معلوم شد
چو داود کآهن بر او موم شد
که ناچار چون در کشد ریسمان
بر آرد صنم دست، فریادخوان
برهمن شد از روی من شرمسار
که شنعت بود بخیه بر روی کار
بتازید و من در پیش تاختم
نگونش به چاهی در انداختم
که دانستم ار زنده آن برهمن
بماند، کند سعی در خون من
پسندد که از من بر آید دمار
مبادا که سرش کنم آشکار
چو از کار مفسد خبر یافتی
ز دستش برآور چو دریافتی
که گر زندهاش مانی، آن بی هنر
نخواهد تو را زندگانی دگر
وگر سر به خدمت نهد بر درت
اگر دست یابد ببرد سرت
فریبنده را پای در پی منه
چو رفتی و دیدی امانش مده
تمامش بکشتم به سنگ آن خبیث
که از مرده دیگر نیاید حدیث
چو دیدم که غوغایی انگیختم
رها کردم آن بوم و بگریختم
چو اندر نیستانی آتش زدی
ز شیران بپرهیز اگر بخردی
مکش بچهٔ مار مردم گزای
چو کشتی در آن خانه دیگر مپای
چو زنبور خانه بیاشوفتی
گریز از محلت که گرم اوفتی
به چابکتر از خود مینداز تیر
چو افتاد، دامن به دندان بگیر
در اوراق سعدی چنین پند نیست
که چون پای دیوار کندی مایست
به هند آمدم بعد از آن رستخیز
وز آنجا به راه یمن تا حجیز
از آن جمله سختی که بر من گذشت
دهانم جز امروز شیرین نگشت
در اقبال و تأیید بوبکر سعد
که مادر نزاید چنو قبل و بعد
ز جور فلک دادخواه آمدم
در این سایهگستر پناه آمدم
دعاگوی این دولتم بندهوار
خدایا تو این سایه پاینده دار
که مرهم نهادم نه در خورد ریش
که در خورد انعام و اکرام خویش
کی این شکر نعمت به جای آورم
و گر پای گردد به خدمت سرم؟
فرج یافتم بعد از آن بندها
هنوزم به گوش است از آن پندها
یکی آن که هر گه که دست نیاز
برآرم به درگاه دانای راز
به یاد آید آن لعبت چینیم
کند خاک در چشم خودبینیم
بدانم که دستی که برداشتم
به نیروی خود بر نیفراشتم
نه صاحبدلان دست بر میکشند
که سررشته از غیب در میکشند
در خیر باز است و طاعت ولیک
نه هر کس تواناست بر فعل نیک
همین است مانع که در بارگاه
نشاید شدن جز به فرمان شاه
کلید قدر نیست در دست کس
توانای مطلق خدای است و بس
پس ای مرد پوینده بر راه راست
تو را نیست منت، خداوند راست
چو در غیب نیکو نهادت سرشت
نیاید ز خوی تو کردار زشت
ز زنبور کرد این حلاوت پدید
همان کس که در مار زهر آفرید
چو خواهد که ملک تو ویران کند
نخست از تو خلقی پریشان کند
وگر باشدش بر تو بخشایشی
رساند به خلق از تو آسایشی
تکبر مکن بر ره راستی
که دستت گرفتند و برخاستی
سخن سودمند است اگر بشنوی
به مردان رسی گر طریقت روی
مقامی بیابی گرت ره دهند
که بر خوان عزت سماطت نهند
ولیکن نباید که تنها خوری
ز درویش درمنده یاد آوری
فرستی مگر رحمتی در پیم
که بر کردهٔ خویش واثق نیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، سعدی به زیبایی و جذابیت مجسمهای از بتی در معبد سومنات اشاره میکند و از زیبایی آن متعجب است. او در توصیف بت و پرستندگانش به این نکته میپردازد که چگونه مردم به پرستش این مجسمه پرداخته و در پی محبت و وفای آن هستند. سعدی اشاره میکند که این تعجب او را به فکر واداشته که چرا انسانها موجودی بیجان را میپرستند.
سعدی با برهمن، که شخصی آگاه و دانا است، درباره این موضوع صحبت میکند و از او تقاضای توضیح میکند. برهمن به او میگوید که بسیاری از مردم دچار جهل هستند و پرستش بتها به تقلید بد و گمراهی است. سعدی در ادامه به احساس پشیمانی و درماندگی خود در برابر جهل مردم اشاره میکند و در نهایت جملهای حکیمانه دربارهی کسب معرفت و پرهیز از خودخواهی و جهل بیان میکند.
شاعر به این نتیجه میرسد که شناخت حق و حقیقت باید بر اساس آگاهی و دانش باشد و نه تقلید و خرافات. در پایان، سعدی به اهمیت دعا و ارتباط با خداوند اشاره میکند و بیان میدارد که توفیق در کارها نتیجهی ارادهی الهی است و انسان باید به غایت نیکوییها روی آورد.
هوش مصنوعی: تصویری از مجسمه زیبایی را در سومنات دیدم که به گونهای هنرمندانه تزئین شده بود و یادآور دوران جاهلیت و بتپرستی بود.
هوش مصنوعی: چنان چهرهاش زیبا و دلانگیز است که هیچ هنرمندی نمیتواند چهرهای بهتر از آن را بسازد.
هوش مصنوعی: کاروانها از هر سو به سمت دیدن آن چهرهی بیجان در حال حرکت هستند.
هوش مصنوعی: کسانی که به زیباییها و دلرباییهای چین و چگل امیدوارند، باید بدانند که وفای سعدی به این معشوق زیبا، همچون دل بیرحم آن بت نیست.
هوش مصنوعی: زبانها و کلمات به آن بیزبان شکایت میکنند و از هر گوشهای با حالتی زاری و ناله پیش او میآیند.
هوش مصنوعی: من از فهمیدن آن ماجرا به شدت حیران ماندهام که چرا موجود زندهای مانند حیی، به چیزی که بیجان است، عشق ورزد؟
هوش مصنوعی: مغی که با من در ارتباط بود، شخصی نیکو و همراه و دوست بود.
هوش مصنوعی: به آرامی از او پرسیدم، ای برهمن، از کار و حال این مکان عجیب و شگفتانگیز تعجب دارم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که افرادی که ضعیف و ناتوان هستند، در وضعیت گیجی و گمراهی به سر میبرند و به دام افکار یا شرایط منفی افتادهاند.
هوش مصنوعی: نه قدرت دستانش و نه روش قدمهایش نمیتواند او را از جا برکند یا از محرک خود دور کند.
هوش مصنوعی: چشمان او مانند کهربا درخشان است و نمیتوان به وفاداری از سنگی انتظار داشت.
هوش مصنوعی: گفتم که دوست من تبدیل به دشمن شده است، چون از خشمش مانند آتش افروخته شده و این خشم در وجود من نیز شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: مغان را مطلع کرد و پیران قدیمی را در آن جمع ندیدم که چهرهای نیکو داشته باشند.
هوش مصنوعی: گبرانی که به مانند سگها دور من میگردند، از روی طمع و برای بهدستآوردن یک لقمه نان، به دامان من افتادهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که راه ناهموار برای آنها درست به نظر میرسید، راه راست در نظشان ناهموار به نظر آمد.
هوش مصنوعی: هرچند که یک مرد از نظر علم و باطن فردی آگاه و با دل است، اما در نزد بیدانشان، او نیز نادان به شمار میآید.
هوش مصنوعی: در ناچاری غرق شدم، مانند کسی که در دریا غرق شده است؛ نتوانستم از صبوری و حوصله خارج شوم و راهی را نداشتم.
هوش مصنوعی: وقتی میبینی که آدم نادانی به خاطر کینهتوزی در حال رفتار ناپسند است، بهتر است با آرامش و نرمش با او برخورد کنی تا از آسیبها دور بمانی.
هوش مصنوعی: من به ستایش و تقدیر از آن برهمن بزرگ پرداختم، که ای استاد سالخورده، تفسیر و زندگی را به خوبی میدانی.
هوش مصنوعی: به من هم از دیدن زیبایی این معشوق لذت میبرد و از اینکه چهرهای زیبا و قدی دلربا دارد خوشحال هستم.
هوش مصنوعی: زیبایی او در نگاه من جلوهگر است، اما از معنای درونیاش بیخبرم.
هوش مصنوعی: کسی که در این مسیر سیر و سلوک میکند، به زودی به این نکته پی خواهد برد که در این دنیا از خوبیها هم غریبانهتر و کمتر وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو میدانی که فرزین این نامه، نصیحتی برای پادشاه این مکان است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در زیبایی و جذابیت این معشوق، چه مفهومی وجود دارد وقتی که من خود اولین کسی هستم که او را میپرستم و به او عشق میورزم. عشق و توجه من به او، خودش گویای ارزش و معنای اوست.
هوش مصنوعی: عبادت بدون داشتن آگاهی و شناخت درست، نادرست و گمراهکننده است. خوشا به حال کسی که در این مسیر علم و فراست دارد و با آگاهی قدم برمیدارد.
هوش مصنوعی: برهمن از خوشحالی چهرهی زیبایی به خود گرفته و با شور و شوق میگوید: "ای کسی که مورد پسند هستی، صحبت کن!"
هوش مصنوعی: سوال تو درست است و رفتار تو زیباست. هرکس که دنبال دلیلی باشد، به مقصد خواهد رسید.
هوش مصنوعی: در سفرها با افرادی مانند تو برخورد کردم و بتهایی را دیدم که نشان از زیباییها دارند، اما در این میان خود را فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: جز این معبود که هر روز از اینجا به سوی خداوند دست برمیدارد، چیز دیگری نیست.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی، امشب همینجا بمان و خواب راحتی داشته باش؛ زیرا فردا ممکن است حقیقتی درباره تو روشن شود.
هوش مصنوعی: در آن شب در آنجا به دستور پیرم نشسته بودم، مانند بیژن که در چاه بلایی گرفتار شده بود.
هوش مصنوعی: یک شب طولانی مانند روز قیامت، جمعیتی از مغان دور من جمع شدهاند و بیوضو در حال عبادت و نماز هستند.
هوش مصنوعی: کشیشان هرگز آب بغلها را نمیریزند، مانند مرداری که در آفتاب مانده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من مرتکب اشتباه بزرگی شده بودم که در آن شب عذاب شدیدی را تجربه کردم.
هوش مصنوعی: تمام شب در اندوهی گرفتارم؛ یک دستم بر دلم است و دست دیگرم به دعا مشغول.
هوش مصنوعی: ناگهان صدای دهل به گوش رسید و آواز کوس را در آسمان قربانیان چرخید.
هوش مصنوعی: خطیب در شب لباس سیاه به تن دارد و بدون هیچ تناقضی، شمشیر روز را از غلاف بیرون میآورد.
هوش مصنوعی: آتش صبح در دل زغالهای سوخته به یک لحظه شعلهور شد و همهجا را روشن کرد.
هوش مصنوعی: تو گفتی که در سرزمین زنگبار، ناگهان صدای تاتار از یک گوشه به گوش رسید.
هوش مصنوعی: مغان که چهرههای ناپاک و دلهای آلوده دارند، از هر سو به سمت معبد آمدند.
هوش مصنوعی: هیچکس از مردان در این شهر باقی نمانده و از زنان نیز در این معبد بت پرستی جایی برای ورود وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من از غم و اندوه بیمار و در خواب غرق بودم که ناگهان یاد و تصویر تو از ذهنم پاک شد.
هوش مصنوعی: ناگهان صدای بلندی از آنها برخاست که انگار دریا به جوش آمده است.
هوش مصنوعی: وقتی که معبد بتها از جماعت خالی شد، برهمن با ظاهری خندان به من نگریست.
هوش مصنوعی: من میدانم که دیگر برای تو مشکلات زیادی باقی نخواهد ماند، زیرا حقیقت روشن شده و باطل دیگر باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که نادانی در او ریشهدار و قوی است، فهمیدم که آرزوهای غیرممکن نیز در او پنهان شده است.
هوش مصنوعی: نمیتوانم از حق چیزی بگویم، زیرا حق باید از دیدگاه افراد نادرست پنهان بماند.
هوش مصنوعی: اگر کسی را ببینی که بر اساس قدرتش بر دیگران تسلط دارد، بدان که تنها به خاطر توانایی خودش نیست، بلکه ممکن است بر دیگران ظلم کند و در واقع شجاعت و مردانگی او در تعبیر قدرتش نیست.
هوش مصنوعی: زمانی پیش آمد که به شدت احساس ناراحتی و پشیمانی کردم، چون از آنچه که گفته بودم، پشیمان شدم.
هوش مصنوعی: اگر دل کافران با گریه به عجب بیفتد، تعجبی نیست اگر سنگ هم در برابر سیل به حرکت درآید.
هوش مصنوعی: خدمتگزاران با شتاب به سوی من آمدند و به احترام، بازوی مرا گرفتند.
هوش مصنوعی: من به شخصی که در موقعیت ناتوانی قرار دارد، عذرخواهی میکنم و بر روی صندلی ارزشمند نشستهام.
هوش مصنوعی: من یک بوسه به دست بت دادم، که بر او و بر پرستندهاش لعنت باد.
هوش مصنوعی: مدتی به تقلید از کافران زندگی کردم و به پیرو آنان تبدیل شدم، در حالی که به دنبال بحثها و گفتارهای آنان بودم.
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که در خانقاه به من اعتماد کردند، نتوانستم از شادی در این دنیا جا بگیرم.
هوش مصنوعی: در یک شب، در محلی که مشغول نوشیدن بودم، به شدت در حرکت بودم و مثل یک عقرب که در حال جستوجو و گشتن است، به چپ و راست میدویدم.
هوش مصنوعی: زیر تخت را نگاه کردم و پشت یکی از پردهها را دیدم که با زر تزئین شده بود.
هوش مصنوعی: یک شخص با ویژگیهای خاص، که به نوعی شبیه به آتش پرستهای قدیم است، در پس پردهای قرار دارد و نخی به دست دارد که او را به مکان دیگری متصل میکند.
هوش مصنوعی: در آن لحظه، به وضوح مشخص شد که مانند داود که آهن در دستانش نرم و قابل شکلگیری شد.
هوش مصنوعی: زمانی که مجبور باشد، مانند آنکه برای کشیدن ریسمانی، صنمی دستش را بیرون میآورد و فریاد میزند.
هوش مصنوعی: برهمن (هندو) از دیدن من شرمسار شد، زیرا تو چنان تاثیری بر کارهای او داشتی که مانند بخیهای بر روی زخم است.
هوش مصنوعی: به سرعت پیش بروید و من به دنبال شما حرکت میکنم تا او را به چاهی بیفکنم.
هوش مصنوعی: من فهمیدم که اگر آن برهمن زنده باشد، تلاش خواهد کرد که به من آسیب بزند.
هوش مصنوعی: او دوست دارد که من به او آسیب بزنم، اما نگذارید که من نیتم را به طور واضح نشان دهم.
هوش مصنوعی: وقتی از فساد و خرابکاری کسی باخبر شدی، باید از دست او خلاص شوی و از او دوری کنی.
هوش مصنوعی: اگر او را زنده نگهداری، آن که هنری ندارد به تو زندگی دیگری نخواهد بخشید.
هوش مصنوعی: اگر کسی سرش را به عنوان خدمت بر در تو نهد، اگر به تو رسید، سر او را خواهد برید.
هوش مصنوعی: به کسی که فریبنده است، اعتماد نکن و به او اجازه نده که تو را به دام بیندازد. زمانی که از او دور شدی و او را دیدی، هیچ فرصتی به او نده که دوباره تو را فریب دهد.
هوش مصنوعی: من همه آن بدکار را سرکوب کردم، زیرا او از مردگان داستانی نمیتواند بگوید.
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که هیاهو و دلشورهای در حال پیدایش است، آن منطقه را ترک کردم و به دور شدم.
هوش مصنوعی: اگر در جایی آتشافروزی کردی، حواست باشد که از شیران دوری کنی، اگر که به هوش و خرد خود اهمیت میدهی.
هوش مصنوعی: بچهٔ مار را که مردم را میگزد، نکش، چون کشتی وقتی در آن خانه باشد، دیگر وارد آنجا نشو.
هوش مصنوعی: زمانی که زنبور خانهاش را آشفته کرد، بهتر است که از محل خود دور شوی؛ زیرا احتمال آسیب دیدن وجود دارد.
هوش مصنوعی: به کسی که از تو سریعتر و چابکتر است، تیری نزن و وقتی تیر به هدف اصابت کرد، بهتر است خودت را حفظ کنی و در دامن خود به دندان بگیری تا آسیبی نبینی.
هوش مصنوعی: در نوشتههای سعدی چنین نصیحتی وجود ندارد که وقتی دیوار را خراب میکنی، بایست و منتظر بمان.
هوش مصنوعی: به هند سفر کردم و پس از آن به سمت یمن حرکت کردم تا به حجیز برسم.
هوش مصنوعی: از جمله دشواریهایی که تجربه کردم، تنها امروز است که دهانم شیرین شده و به خوبی بازگو میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در زمان بوبکر سعد، مانند او کسی به دنیا نیامده و نخواهد آمد که چنین قابلیتها و ویژگیهایی داشته باشد. به عبارتی، بوبکر سعد انسانی است که در بالا بودن مقام و ویژگیهایش بینظیر است و نمیتوان نمونهای مشابه برای او پیدا کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و بیعدالتی روزگار، از آنجا که به این پناهگاه سایهدار آمدم، درخواست کمک و دادخواهی دارم.
هوش مصنوعی: خدایا، تو را شکرگزارم که این دولت به خوبی خدمت میکند. میخواهم که سایهاش همیشه بر سرم و برای مردم بماند.
هوش مصنوعی: من درد و زخمهای خود را با محبت و کرامت درمان کردم، نه اینکه آنها را از طریق مشکلات و رنجها تسکین دهم.
هوش مصنوعی: کی میتوانم شکر این نعمت را به جا آورم، حتی اگر در هنگام خدمت به تو پایم به زمین بیفتد؟
هوش مصنوعی: بعد از اینکه از مشکلاتم رها شدم، هنوز هم به یاد دارم درسهایی که از آنها گرفتم.
هوش مصنوعی: کسی هست که هر بار که دست نیازم را به سوی او بلند میکنم، به درگاه فردی عالم و آگاه به اسرار میروم.
هوش مصنوعی: یاد آن معشوق زیبا به یادمان میآید که با زیباییاش باعث میشود ما در خود غرق شویم و به معنای واقعی به خودمان نگاه کنیم.
هوش مصنوعی: من میدانم که نیرویی که برای بلند کردن چیزی به کار بردم، تنها به قدرت خودم نیست.
هوش مصنوعی: افراد وارسته و دانا هرگز دست از کار نمیکشند، زیرا همواره از راهی پنهان و غیرقابل مشاهده الهام میگیرند و مسیر خود را مییابند.
هوش مصنوعی: در فضیلت و خیری که وجود دارد، انجام کارهای نیک تنها از عهده هر کس برنمیآید و همه نمیتوانند به خوبی از پس این کارها برآیند.
هوش مصنوعی: این مانع این است که در دربار، جز با اجازه و دستور شاه نمیتوان ورود پیدا کرد.
هوش مصنوعی: قدرت و سرنوشت انسانها در دست هیچ کس نیست، تنها خداوند متعال بر همه چیز تسلط دارد.
هوش مصنوعی: پس ای مردی که به دنبال راه راست هستی، برای تو هیچ نیازی به منت دیگران نیست، زیرا خداوند به تو کمک میکند.
هوش مصنوعی: اگر در درون تو سرشت نیکویی وجود داشته باشد، هرگز از رفتارهای بد تو نتیجهای نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همان کسی که زهر مار را ایجاد کرد، زنبور را نیز آفرید و به آن حلاوت و شیرینی بخشید. یعنی خالق همه چیز، حتی متضادها و تفاوتها را در جهان ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که بخواهد سلطنت تو را نابود کند، ابتدا باید افرادی را در وضعیت بی نظمی و سر درگمی قرار دهد.
هوش مصنوعی: اگر برای تو بخششی باشد، او به مردم از تو آرامش میدهد.
هوش مصنوعی: بر خود نبال و مغرور نباش، زیرا کسی تو را یاری کرده و به پیشرفت رسانده است.
هوش مصنوعی: اگر از سخنان مفید بهرهمند شوی، به راه و روش مردان بزرگ و درستکار میرسی.
هوش مصنوعی: اگر راهی برای رسیدن به مقام والایی پیدا کنی، دیگران برایت جشنی از افتخار برپا خواهند کرد.
هوش مصنوعی: اما باید به یاد داشته باشی که نباید فقط برای خودت از درویش نیازمند بهرهبرداری کنی.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که تو رحمتی را به من بیافرستی، در حالی که من به کارهایی که انجام دادهام اطمینان ندارم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۳۲
شبی همچو روز قیامت دراز
مغان گرد من بی وضو در نماز
شبی همچو روز قیامت دراز
پریشان چو موی بتان طراز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.