داند آنکس که ز دیدار تو برخوردار است
که خرابات و حرم غیر در و دیوار است
ای که در طور ز بیحوصلگی مدهوشی
دیده بگشای که عالم همگی دیدار است
همه پامال تو شد خواه سرو خواهی جان
وآنچه در دست من از توست همین پندار است
از تو ناقوس بدست من مست است که هست
و ز تو طرفی که ببستیم همین زنار است
برخور از باغچهٔ حسن که نشکفته، هنوز
گل رسوایی ما از چمن دیدار است
باور از مات نیاید به لب بام در آی
تا ببینی که چه شور از تو درین بازار است
دو جهان بر سر دل باخت رضی منفعل است
که فزایند بر آن بار گر این بازار است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و زیبایی بوده و به تجربیات عمیق و متناقضی که از دیدار محبوب حاصل میشود، اشاره دارد. شاعر به این نکته اشاره میکند که کسی میتواند زیبایی واقعی را درک کند که با محبوبش دیدار کرده باشد. در اشعارش، به دوری و عدم تحمل اشاره میکند و همچنین از احساساتی مانند شیدایی و دیوانگی که ناشی از عشق هستند، صحبت میکند. او به زیباییهای عشق و ارتباط آن با دنیا و همچنین به رسواییهایی که از دیدارهای عاشقانه ناشی میشود، پرداخته است. در نهایت، شاعر ابراز میکند که این احساسات و عشق بر زندگیاش تأثیر عمیق گذاشته و او را به تفکر و تأمل وادار کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که از دیدن تو لذت میبرد، به خوبی میداند که همه جا و هر مکانی به جز عشق و حضور تو، بیارزش و بیمعنی است.
هوش مصنوعی: ای کسی که در بیحوصلگی و سرگمی به سر میبری، چشمهای خود را باز کن، زیرا تمام عالم در جوانب مختلفش قابل مشاهده و درک است.
هوش مصنوعی: تمامی آرزوها و خواستههایم فدای تو شده است، چه در ظاهر چه در باطن. آنچه که در اختیار من است، تنها تصوری است که از تو دارم.
هوش مصنوعی: من با تو به گونهای وابستهام که وجودم به تو پیوسته است و این پیوند همانند زنجیریست که ما را به هم متصل کرده است.
هوش مصنوعی: از باغچهٔ زیبایی که هنوز گلها نباز شدهاند، فاصله بگیر، چرا که نازکی و شرم ما در برابر چمن دیدار خود را نمایان کرده است.
هوش مصنوعی: باور و یقین از مرزهای عقل و تفکر نمیگذرد؛ بنابراین، به اینجا بیا و ببین چه هیجان و شور و شوقی به خاطر تو در اینجا وجود دارد.
هوش مصنوعی: دو جهان در تلاشند تا دل را به خود جلب کنند و رضی در برابر این کشمکش، بیعمل و منفعل است. اگر این وضعیت همچنان ادامه داشته باشد، بر دوش او بار سنگینی خواهد افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آرزومندی من خدمت و دیدار تو را
چون جفای فلک و محنت من بسیار است
تن من کز تو جدا ماند به نزد همه خلق
چون جهان پیش دل و چشم تو بی مقدار است
دلم از فرقت تو تنگ چو چشم مور است
[...]
هر که از درد تو محروم بود بیمار است
و آنکه داغ تو نه پر سینه او افگار است
دلم از ناوک آن غمزه شکایت نکند
که بر این خسته حق نعمت او بسیار است
گله از بار غم و بار سنم نیست مرا
[...]
اثری در قدح باده ز لعل یار است
قبلهٔ خسته دلان خاک درِ خمّار است
سخن عقل در این کوی ندارد وزنی
عشق از آن دل که در او عقل بود بیزار است
خبر از سوز دلم نیست کسی را چون شمع
[...]
دلم از دردِ فراق تو قوی افگار است
دیده در حسرت یاقوت تو گوهربار است
ای که گفتی خبری از تو صبا برد ولی
مشکل این است که او نیز چو من بیمار است
دور از او کار من آسان بکن ای غم ورنه
[...]
بگذر از توبه و تقوی که همه پندار است
در پی مطرب و می باش که کار این کار است
صف زده دردکشان پیش در میکده اند
زاهد صومعه را وقت پس دیوار است
رشته سبحه که از گوهر اخلاص تهی ست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.