دور از و بسکه سوزم و سازم
شده نزدیک آنکه بگدازم
هیچ افسون در او نمیگیرد
آه از دست ترک طنازم
در و دیوار در سماع آیند
ارغنون غمش چو بنوازم
از جمادات شور برخیزد
چون بیادش ترانه آغازم
گر بخونم دمی نپردازد
دل خونین ازو بپردازم
عالم از غم شود، چه میسازد
من که جز با غمش نمیسازم
کو خرابات عاشقان که در او
هر چه دارم ببٰاده در بازم
میکشم گفتهٔ رضی را من
تو مکش زانکه میکشد نازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مگر از شرع چارهای سازم
تا در آتش چو روی نگدازم
گوری آمد، بگو که چون تازم؟!
وز سرش تا سمش چه اندازم؟
باز در دست چرخ بد سازم
پایمال جهان طنازم
هجر، بر دوخت دیده ی طربم
عشق بدرید پرده رازم
نیست پای گریز، می باشم
[...]
تا نوایی ز عشق آغازم
وین چنین تحفهها بپردازم
همه روز اتفاق میسازم
که به شب با خدای پردازم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.