گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رفیق اصفهانی

همین نه در دل من صبر، دلستان نگذاشت

که صبر در دل و آسایشم به جان نگذاشت

مجوی تاب و توان از دلم که خیل غمت

توان و تاب به دلهای ناتوان نگذاشت

فلک گذاشت به هجرم ز وصل یار اگر

چو اینچنین نگذارد چو آنچنان نگذاشت

به آستان تو نگذاردش فلک که رقیب

مرا ز رشک بر آن خاک آستان نگذاشت

نکرد جان مرا تا نشانه از ره کین

زمانه ناوک بیداد در کمان نگذاشت

ز بی وفایی گل بلبلی که داشت خبر

ز باغ رفت و به شاخ گل آشیان نگذاشت

گذاشت نام نکو در جهان رفیق، کسی

که غیر نام نکو هیچ در جهان نگذاشت