گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رفیق اصفهانی

مرا محروم از آن آستان کردی نکو کردی

رقیبان را دران کو پاسبان کردی نکو کردی

مرا راندی ز محفل غیر را دادی بمحفل جا

مرا غمگین و او را شادمان کردی نکو کردی

ز لطف اغیار را از جور ما را تا توانستی

توانا ساختی و ناتوان کردی نکو کردی

بزندان فراق خویش و در گلزار وصل خود

مرا و غیر را پیر و جوان کردی نکو کردی

مرا دادی نوید وصل او را نیز از وصلت

مرا ناکام و او را کامران کردی نکو کردی

ز پیش چشمم ای سرو روان رفتی و از حسرت

ز چشم خونفشانم خون روان کردی نکو کردی

بحرف مدعی با من جفا کردی و بد گفتی

چنین گفتی نکو گفتی چنان کردی نکو کردی

نکو کردی که هم کردی جفا و هم وفا اما

جفا با من وفا با دیگران کردی نکو کردی

شدی یار رقیبان و رفیق بیدل و دین را

رفیق ناله و یار فغان کردی نکو کردی