بازم چو شمع آتش به جان زد آتشینرخسارهای
هست از دل صدپارهام هر پاره آتشپارهای
از بس که داغم بر دل است از آتشینرخسارهای
جز سوختن پروانهسان یک سر ندارم چارهای
از من به نازی میبرد دل کودک عیار ما
چون شیر مادر میخورد خون دلم خونخوارهای
قدش نهال سرکشی رویش فروزان آتشی
شیرینلبی لیلیوشی سنگیندلی مهپارهای
هرجا نهد از ناز پا ماند چو نقش پا به جا
دلدادهٔ بیچارهای، سرگشتهٔ آوارهای
شد ماه رویت ای پسر آیینهٔ هر بیبصر
از روی تو اهل نظر محروم از نظارهای
بیچارهام زارم مکش انگار خونم ریختی
آخر چه باعث شد تو را بر کشتن بیچارهای
بیآن مه نامهربان روشن نمیگردد شبم
گر آتش آهم شود هر ذرهای سیارهای
داند رفیق آن حال من شبها که چون من یک شبش
بستر بود از خاری و بالین بود از خارهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در عاطفهای پرغصه و ناامیدانه از یک عشق ناکام سخن میگوید. شاعر به معشوق خود میتازد و او را به خاطر بد اخلاقی و بیوفاییاش سرزنش میکند. او میگوید که ظاهر خوب معشوق کاذب است و در باطن هیچ نشانهای از وفاداری و محبت ندارد. همچنین شاعر به تضاد میان زیبایی ظاهری و نیت و رفتار واقعی معشوق اشاره میکند و از درد و رنج ناشی از این رابطه ناکام شکایت دارد. در پایان، شاعر به خود consolment میدهد که اگرچه معشوق وفاداری ندارد، اما زندگی ادامه دارد و باید به دنبال شادی باشد.
هوش مصنوعی: بار دیگر شعلهای از عشق در درونم شعلهور شد، مانند شمعی که میسوزد. زیبایی تو همچون آتش است و من از عشق تو به تکههای کوچک آتش تقسیم شدهام. هر کدام از این تکهها نیز شعلهای از عشق را در خود دارند.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت عشق و درد در دلم، جز سوزاندن خود چیزی ندارم که بتوانم با آن مقابله کنم. آتشینرخسارهی محبوبم باعث شده که تنها مانند پروانهای بسوزم و پایانم نزدیک باشد.
هوش مصنوعی: دل کودک زیرک ما با ناز و لطافت از من میبرد، درست مثل اینکه شیر مادرش را مینوشد، اما در عوض، درد و رنج دلم را میخورد و این درد، مثل موجودی خونخوار است.
هوش مصنوعی: قدش مانند درختی سرکش و استوار است، با رویی درخشان و آتشین که شیرینی لبهایش را به یاد میآورد. او مانند لیلی، زیبایی خاصی دارد ولی دلش سنگین است و مانند تکهای ابر در آسمان پاره شده است.
هوش مصنوعی: هر جا که عشق با ناز قدم بر میدارد، نشان آن به جا میماند؛ دل و جان عاشق بیچارهای که در آوارهگی و بیسر و سامانی سرگردان است.
هوش مصنوعی: ای پسر، چهرهٔ تو همچون ماه است و هر کس که چشم بصیرت ندارد، از زیبایی تو محروم است. تنها اهل نظر و درک میتوانند تو را ببینند و از تماشای تو بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: من بیچاره و ناتوانم، تو مرا اذیت کردی و انگار خونم را ریختی. آخر چه چیزی باعث شد که بخواهی به این بیچاره آسیب برسانی؟
هوش مصنوعی: در غیاب آن محبوب بیرحم، شب من روشن نمیشود. حتی اگر آتش اشکهایم به حدی برسد که هر ذرهای از آن مانند یک سیاره درخشان شود.
هوش مصنوعی: دوست میداند که شبها حال من چگونه است؛ که بستر من پر از خاری و بالش هم از خار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دامن کشانم میکشد در بتکده عیارهای
من همچو دامن میدوم اندر پی خون خوارهای
یک لحظه هستم میکند یک لحظه پستم میکند
یک لحظه مستم میکند خودکامهای خمارهای
چون مهرهام در دست او چون ماهیم در شست او
[...]
شهریست معمور و در او از هر طرف مهپارهای
مسکین دلم صدپاره و در دست هر مه پارهای
اشکال هرکس را ببین کاندر میان آن همه
دارد هوای کشتنم ناوکزنی خونخوارهای
هرکس که با او میکند دعوی ز حسن و دلبری
[...]
نی سنبل تنباکویی نه آتش رخسارهای
دل بوی خامی میدهد بیداغ آتشپارهای
منقار زرین بایدت تا دانه زین اخگر کنی
کی مرغ این آتش بود هر مرغ آتشخوارهای
در نخل تنباکو نگر صوفی شده بازآمده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.