شهریست معمور و در او از هر طرف مهپارهای
مسکین دلم صدپاره و در دست هر مه پارهای
اشکال هرکس را ببین کاندر میان آن همه
دارد هوای کشتنم ناوکزنی خونخوارهای
هرکس که با او میکند دعوی ز حسن و دلبری
باید ز سروش قامتی، وز برگ گل رخسارهای
زین سان که ماه عارضش شد آفتاب دیگران
هرگز به بخت ما نشد طالع چنین سیارهای
صد چاک گشته سینهام از کاو کاو عشق تو
مسکین دل ریشم در او چون طفل در گهوارهای
چون وعده وصلی دهد، رخ پوشد و پنهان شود
جز جانسپاری چون کند خسرو به هر نظارهای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احوالات عاشقانه و درد و رنج شاعر از عشق میپردازد. شاعر در یک شهر شلوغ و پر از زیبایی احساس تنهایی و زخم خوردگی میکند. دل او مانند تکههای شکسته در دست دیگران است و هر کسی که در مورد زیبایی صحبت میکند، باید با حسرتی عمیق زندگی کند. او به سختی میبیند که معشوقش مانند ماهی در میان دیگران درخشیده و در دلش آتش عشق شعلهور است. در نهایت، شاعر به ناامیدی از رسیدن به وصال معشوق اشاره میکند و بیان میکند که چطور معشوق وقتی وعدهای میدهد، خود را پنهان میکند و تنها راه حل شاعر برای تحمل این درد، فدای جان خود است.
هوش مصنوعی: شهر پررونقی است و در هر گوشهاش دختری زیبا و بیگناه وجود دارد. دل من شکسته و در دستان هر یک از این دختران، تکههایی از قلبم است.
هوش مصنوعی: هر کس را که ببینی، متوجه میشوی که در دل او تمایل به نابودی من وجود دارد، مانند تیراندازی که با هوس و جنون میخواهد به هدفش آسیب بزند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی و دلربایی ادعا میکند، باید از زیبایی و خوشحالی الهام گرفته باشد و چهرهاش باید مانند گل باشد.
هوش مصنوعی: اینگونه که چهرهاش چون آفتاب درخشان است، هیچکس دیگری نمیتواند شانس و بخت ما را مانند این ستارهی بینظیر روشن کند.
هوش مصنوعی: سینهام به خاطر عشق تو به شدت مجروح شده و دلم که به مانند یک طفل در گهواره است، در این حالت رنج و اندوه به سر میبرد.
هوش مصنوعی: وقتی وعده وصال را میدهد، خود را میپوشاند و پنهان میشود. جز در حالای که جان خود را تقدیم کند، خسرو به هر نظری نگاه میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دامن کشانم میکشد در بتکده عیارهای
من همچو دامن میدوم اندر پی خون خوارهای
یک لحظه هستم میکند یک لحظه پستم میکند
یک لحظه مستم میکند خودکامهای خمارهای
چون مهرهام در دست او چون ماهیم در شست او
[...]
فریاد کاندر شهر ما خون میکند عیارهای
شوخیکشی غارتگری مردمکشی خونخوارهای
او میرود جولانزنان بر پشت زین وز هر طرف
نظارگی در روی او حیران و خوش نظارهای
من چون توانم دیدنش آخر به چشم مردمان
[...]
نی سنبل تنباکویی نه آتش رخسارهای
دل بوی خامی میدهد بیداغ آتشپارهای
منقار زرین بایدت تا دانه زین اخگر کنی
کی مرغ این آتش بود هر مرغ آتشخوارهای
در نخل تنباکو نگر صوفی شده بازآمده
[...]
بازم چو شمع آتش به جان زد آتشینرخسارهای
هست از دل صدپارهام هر پاره آتشپارهای
از بس که داغم بر دل است از آتشینرخسارهای
جز سوختن پروانهسان یک سر ندارم چارهای
از من به نازی میبرد دل کودک عیار ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.