گنجور

 
رفیق اصفهانی

تا کلک قضا رقم کشیده

نقشی چو رخ تو کم کشیده

صورتگر چین ز رشک رویت

بر صورت چین قلم کشیده

تو آن صنمی که هر که جامی

از دست تو ای صنم کشیده

نه یاد زلال خضر کرده

نه حسرت جام جم کشیده

ای پا به ره جفا نهاده

از راه وفا قدم کشیده

اکنون نه رفیق جور عشقت

پی در پی و دم به دم کشیده

تا دیده و تا کشیده از تو

محنت دیده ستم کشیده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode