کس را اگر یاری بود ای یار یاری همچو تو
از یار اگر یادی کند ای یار باری همچو تو
عمریست می سازم بتو اما کجا سازد دمی
با سازگاری همچو من ناسازگاری همچو تو
خواهم نگار از خون من بندی به پا اما کجا
بندد نگار از خون من برپا نگاری همچو تو
جز غم نباشد حاصلش در عشق دارد هر که او
امید غمخواری چو من از غمگساری همچو تو
همچون رفیق ای بی وفا صبر و قرارش کی بود
آن را که باشد آفت صبر و قراری همچو تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس عذاب و ناراحتی خود به خاطر دوری از محبوبش میگوید. او نه تحملی دارد و نه قدرتی برای زندگی بدون او. هر چه دورتر میشود، غم او بیشتر میشود و در هر لحظه یاد او را زنده نگه میدارد. او تاکید میکند که حتی در مواجهه با سخنان ناپسند دیگران، غم دوری محبوبش بیشتر او را آزار میدهد. در نهایت، احساس میکند که جدایی از محبوبش به گونهای است که مانند جدایی جان از تن است و این عذاب برایش غیرقابل تحمل است.
هوش مصنوعی: اگر کسی نیاز به کمک داشته باشد، ای دوست، یاری مانند تو پیدا نمیشود. و اگر از یاری یاد کند، ای دوست، یاری مانند تو در خاطر نمیماند.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به خاطر تو تلاش میکنم، اما چه کسی میتواند در یک لحظه با کسی که مثل من درHarmony نیست، سازگاری کند، در حالی که تو به شدت ناسازگار هستی؟
هوش مصنوعی: میخواهم معشوقهام زنجیری از خون من به پا کند، اما کجا میتواند چنین زنجیری از خون من برای خود بسازد؟ معشوقهای مانند تو.
هوش مصنوعی: هیچ نتیجهای جز غم در عشق نیست؛ هر کسی که در عشق امید به دلداری دارد، باید بداند که من مانند این دلدار، از غم رنج میبرم.
هوش مصنوعی: دوست ناپایدار، آیا میدانی که صبر و آرامش چه زمانی به وجود میآید؟ این آرامش برای کسی است که مانند تو بلای صبر و آرامش باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من برنخواهم داشت دل از مهر یاری همچو تو
آخر چرا شوید کسی دست از نگاری همچو تو
زینسان که تو ای نازنین جولان کنی از پشت زین
ناید به میدان بعد ازین چابک سواری همچو تو
گفتی برو در کنج غم بنشین صبوری پیشه کن
[...]
گردد کسی کی کامیاب از وصل یاری همچو تو
مشکل که در دام کسی افتد شکاری همچو تو
خوبان فزون از حد ولی نتوان به هر کس داد دل
گر دل به یاری کس دهد باری به یاری همچو تو
چون من نسازی یک نفس با سازگاری همچو من
[...]
کی یار ریزد خون یار، آنگاه یاری همچو تو؟!
آخر که از یاران بگو کرده است کاری همچو تو؟!
تازی تو گر رخش جفا، کی جان برند اهل وفا؟!
مسکین شکاری کز قفا، دارد شکاری همچو تو؟!
خونم بریز ای سیمتن، چون کس نخواهد خواستن؛
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.