من برنخواهم داشت دل از مهر یاری همچو تو
آخر چرا شوید کسی دست از نگاری همچو تو
زینسان که تو ای نازنین جولان کنی از پشت زین
ناید به میدان بعد ازین چابک سواری همچو تو
گفتی برو در کنج غم بنشین صبوری پیشه کن
آخر صبوری چون توان بی غم گذاری همچو تو
در سینه گر خارم خلد یا خارخارم در جگر
حاشا که دل دیگر کنم با گل عذاری همچو تو
دل کی دهد گرد گل و گلزار گشتن هر که را
گردد درون جای و دل باغ و بهاری همچو تو
صد ره کشم خاک رهش در دیده ای باد صبا
روزی به کویش گر مرا افتد گذاری همچو تو
آوازه آن خوبرو چون رفت جامی هر طرف
آواره خواهد شد بسی از هر دیاری همچو تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و دلدادگی شاعر به معشوقی خاص است. شاعر اعتراف میکند که نمیتواند از محبت معشوق خود دل بکند و در عین حال، نمیتواند غم دوری او را تحمل کند. او به زیباییها و شجاعت معشوقش اشاره میکند و میگوید هیچ کس نمیتواند مانند او در میدان عشق حضور داشته باشد. شاعر همچنین به این نکته میپردازد که صبوری در غم عشق بسیار سخت است و هیچ چیز نمیتواند جای او را پر کند. او در نهایت به شدت دلبستگی و وابستگی خود به معشوق اشاره میکند و اذعان میدارد که جذابیت و محبوبیت معشوقش او را به طور کامل در مینوردد.
هوش مصنوعی: من هرگز نمیتوانم از محبت و情爱的 تو جدا شوم، چرا باید کسی از محبوبی مانند تو دست بردارد؟
هوش مصنوعی: از این پس که تو، ای عزیزم، با این زیبایی و grace حرکت میکنی، هیچ کس نمیتواند بعد از این با چنین سرعتی مثل تو به میدان بیاید.
هوش مصنوعی: به من گفتی که در گوشهای از غم بنشینم و صبر کنم. اما صبر کردن وقتی که توانایی از دست دادن غم را دارم، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: اگر در قلبم خاری داشته باشم یا در وجودم درد و رنجی باشد، هرگز نمیتوانم دلم را به زیبایی و لطافت کسی مانند تو بسپارم.
هوش مصنوعی: دل کسی که به گل و باغ و زیباییها توجه میکند، همچون دل توست که در مکانی سرسبز و بهاری زندگی میکند.
هوش مصنوعی: من بارها خاک راه او را در چشمانم میکشم، ای باد صبا، اگر روزی در کوی او بگذرم، مانند تو.
هوش مصنوعی: وقتی که خبر زیبایی آن معشوق به گوشها میرسد، دلباختگان و عاشقانی از هر گوشه و دیاری به سمت او روانه میشوند و به خاطر جذابیتش، همه جا را پر خواهند کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گردد کسی کی کامیاب از وصل یاری همچو تو
مشکل که در دام کسی افتد شکاری همچو تو
خوبان فزون از حد ولی نتوان به هر کس داد دل
گر دل به یاری کس دهد باری به یاری همچو تو
چون من نسازی یک نفس با سازگاری همچو من
[...]
کی یار ریزد خون یار، آنگاه یاری همچو تو؟!
آخر که از یاران بگو کرده است کاری همچو تو؟!
تازی تو گر رخش جفا، کی جان برند اهل وفا؟!
مسکین شکاری کز قفا، دارد شکاری همچو تو؟!
خونم بریز ای سیمتن، چون کس نخواهد خواستن؛
[...]
کس را اگر یاری بود ای یار یاری همچو تو
از یار اگر یادی کند ای یار باری همچو تو
عمریست می سازم بتو اما کجا سازد دمی
با سازگاری همچو من ناسازگاری همچو تو
خواهم نگار از خون من بندی به پا اما کجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.