گردد کسی کی کامیاب از وصل یاری همچو تو
مشکل که در دام کسی افتد شکاری همچو تو
خوبان فزون از حد ولی نتوان به هر کس داد دل
گر دل به یاری کس دهد باری به یاری همچو تو
چون من نسازی یک نفس با سازگاری همچو من
پس با که خواهد ساختن ناسازگاری همچو تو
چون من به گلگشت چمن چون بشکفد آن تنگدل
کش خار خاری در دل است از گلعذاری همچو تو
رفتی و غمها در دلم خوش آنکه باز آیی و من
گویم غم دل یک به یک با غمگساری همچو تو
از یار بگسل ای رقیب آخر زمانی تا به کی
باشد گلی مانند او پهلوی خاری همچو تو
هاتف ز عشقت میسزد هر لحظه گر بالد به خود
جز او که دارد در جهان زیبانگاری همچو تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است و شاعر به طور خاص به یار خود اشاره میکند و او را بسیار خاص و منحصر به فرد میداند. شاعر میگوید که انسانها زیادی هستند که زیبا هستند، ولی هیچکس نمیتواند دل را به سادگی به هر کسی سپرد. او همچنین از دشواریهایی که ناشی از دوری یار است، صحبت میکند و از غمهای خود مینالد. در نهایت، شاعر تاکید میکند که عشق و زیبایی یار او بسیار خاص و بینظیر است، به طوری که هیچ کس نمیتواند جای او را بگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که میخواهد به وصال دوستی مانند تو برسد، کار سختی دارد، چون گرفتار شدن در دام کسی چون تو برای هر کسی آسان نیست.
هوش مصنوعی: زیبایان زیادند، اما نمیتوان دل را به هر کسی سپرد. اگر کسی دل را برای یاری به کار گیرد، باید به مانند تو باشد.
هوش مصنوعی: اگر تو هیچ گاه قادر نباشی در یک لحظه با کسی سازگار باشی، پس چه کسی خواهد توانست با تو که ناسازگار هستی، سازگاری پیدا کند؟
هوش مصنوعی: وقتی من به باغ قدم میزنم و گلها شکوفا میشوند، دل آن حسود پر از خاری است که مانند تو از زیبایی گلها رنج میبرد.
هوش مصنوعی: تو رفتی و غمها در دل من ماندند. اما خوشحالم که اگر بازگردی، میتوانم اندوه قلبم را یکی یکی با تو در میان بگذارم، چون تو دلسوزی هستی که میتوانی مرهمی برای غمهایم باشی.
هوش مصنوعی: ای رقیب، از دوستت جدا شو، چون این وضعیت نمیتواند ادامه داشته باشد. چقدر میخواهی گلی را در کنار خاری مانند تو ببینی؟
هوش مصنوعی: هر لحظه صدای عشق تو در دل میکوبد، اما چه کسی غیر از تو در این دنیا وجود دارد که مانند تو زیبا باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من برنخواهم داشت دل از مهر یاری همچو تو
آخر چرا شوید کسی دست از نگاری همچو تو
زینسان که تو ای نازنین جولان کنی از پشت زین
ناید به میدان بعد ازین چابک سواری همچو تو
گفتی برو در کنج غم بنشین صبوری پیشه کن
[...]
کی یار ریزد خون یار، آنگاه یاری همچو تو؟!
آخر که از یاران بگو کرده است کاری همچو تو؟!
تازی تو گر رخش جفا، کی جان برند اهل وفا؟!
مسکین شکاری کز قفا، دارد شکاری همچو تو؟!
خونم بریز ای سیمتن، چون کس نخواهد خواستن؛
[...]
کس را اگر یاری بود ای یار یاری همچو تو
از یار اگر یادی کند ای یار باری همچو تو
عمریست می سازم بتو اما کجا سازد دمی
با سازگاری همچو من ناسازگاری همچو تو
خواهم نگار از خون من بندی به پا اما کجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.