گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رفیق اصفهانی

پیاله داد بدستم سبو نهاد به دوشم

مرید پیر مغانم غلام باده فروشم

رقیب با تو به عیش و تو با رقیب به عشرت

ز غم چگونه ننالم ز غصه چون نخروشم

به جان خود غم و درد ترا که جان جهانی

خرم ولیک به جان جهانیان نفروشم

بود چو جام جم و آب خضر اگر قدح می

پیاله بی تو نگیرم شراب بی تو ننوشم

ز عقل و هوش چه لافم چنین که لشکر عشقت

گرفت کشور عقلم نمود غارت هوشم

اگر زنیم به تیغ و اگر کشیم به خنجر

نه از تو دیده ببندم نه از تو چشم بپوشم

رفیق از رخ گل خوشتر است و نغمه ی بلبل

عذار یار به چشم و سرود یار بگوشم