گنجور

 
رفیق اصفهانی

قاتل من ترک قتل بی گناهی هم نکرد

ریخت خون بی گناهی را که آهی هم نکرد

نه همین داد کس آن بیداد گر سلطان نداد

گوش بر فریاد داد دادخواهی هم نکرد

خاک راه او شدم شاید که بر من بگذرد

او بر غم من گذر بر خاک راهی هم نکرد

آنکه بی یادش نکردم من شبی روز از وفا

یاد من آن بی وفا سالی و ماهی هم نکرد

داشتم از چشم او چشم نگاه دمبدم

او به سوی من نگاه گاه گاهی هم نکرد

پر مزن لاف وفا ای غیر کان مه از جفا

آنچه با من کرد دایم، با تو گاهی هم نکرد

کی کند سوی رفیق بینوا هرگز نگاه

پادشاهی کو نگاهی سوی شاهی هم نکرد

 
 
 
جامی

وه که آن سلطان به مظلومان نگاهی هم نکرد

وز تکبر گوش سوی دادخواهی هم نکرد

بهر پابوسی به راهش سالها بودیم خاک

هرگز آن بدخو گذر بر خاک راهی هم نکرد

دل که می زد لاف صبر از ماه رویش سالها

[...]

محتشم کاشانی

آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد

کشت در ره بی‌گناهی را و آهی هم نکرد

صبر من کاندر عیار از هیچ کوهی کم نبود

هم عیاری در هوای او نگاهی هم نکرد

برق قهر او که کشت غیر را سالم گذاشت

[...]

آذر بیگدلی

کشته ی عشقت ننالید از تو، آهی هم نکرد

وقت جان دادن نزد حرفی، نگاهی هم نکرد

آنچه کردی، با چو من درویش، از جور ای پسر

راست گویم، با گدایی پادشاهی هم نکرد

آنکه یک دم نیستم غافل ز یادش، دمبدم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه