وه که آن سلطان به مظلومان نگاهی هم نکرد
وز تکبر گوش سوی دادخواهی هم نکرد
بهر پابوسی به راهش سالها بودیم خاک
هرگز آن بدخو گذر بر خاک راهی هم نکرد
دل که می زد لاف صبر از ماه رویش سالها
کی تواند صبر ازو سالی که ماهی هم نکرد
هر که با روی چو زر گشت از گدایان درش
مایل مالی نشد پروای جاهی هم نکرد
کیست عاشق بیدلی کز تیر باران جفا
خورد صد زخم بلا بر جان و آهی هم نکرد
بر در و دیوار خود نگذاشت سایم روی زرد
آه کز من اعتبار برگ کاهی هم نکرد
من ندانم کز چه شد جامی چنین بی آبروی
گرچه از وی نامد احسانی گناهی هم نکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد
کشت در ره بیگناهی را و آهی هم نکرد
صبر من کاندر عیار از هیچ کوهی کم نبود
هم عیاری در هوای او نگاهی هم نکرد
برق قهر او که کشت غیر را سالم گذاشت
[...]
کشته ی عشقت ننالید از تو، آهی هم نکرد
وقت جان دادن نزد حرفی، نگاهی هم نکرد
آنچه کردی، با چو من درویش، از جور ای پسر
راست گویم، با گدایی پادشاهی هم نکرد
آنکه یک دم نیستم غافل ز یادش، دمبدم
[...]
قاتل من ترک قتل بی گناهی هم نکرد
ریخت خون بی گناهی را که آهی هم نکرد
نه همین داد کس آن بیداد گر سلطان نداد
گوش بر فریاد داد دادخواهی هم نکرد
خاک راه او شدم شاید که بر من بگذرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.