گنجور

 
رفیق اصفهانی

گر جهان از ماه تا ماهی از آن من شود

نیست چندانی که آن مه مهربان من شود

بی تو ای آرام جان تنها به کنج بی کسی

جز خیالت کیست تا آرام جان من شود

خانه ی دل را ز یاد غیر خالی کرده ام

جای آن دارد که یارم میهمان من شود

من که راز عشق را از یار می دارم نهان

مدعی کی آگه از راز نهان من شود

جان دهم از درد پیش او ننالم تا مباد

خاطر او رنجه از آه و فغان من شود

این غزل مقبول اهل طبع می گردد رفیق

گر قبول طبع یار نکته دان من شود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode