گنجور

 
جامی

باز ازین راه صدای جرسی می‌آید

گویی از منزل معشوق کسی می‌آید

دم صبح از نفس باد صبا مُشکین شد

همدمی می‌رسد و هم‌نفسی می‌آید

چشم بد دور ز شاخ شجر وادی طور

شعلهٔ نور به سروقت خسی می‌آید

طوطی از رشک چرا جان ندهد کز لب دوست

شکر کام نصیب مگسی می‌آید

پایه عشق بلند است همین بس که ازو

در دل امیدی و در سر هوسی می‌آید

یار گفت از سر اخلاص بر این در به زمین

سرزنان جامی درمانده بسی می‌آید

گفتمش هست به فریاد ز دست دل خویش

پا ز سر کرده به فریادرسی می‌آید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش

زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

زآتش وادی ایمن نه منم خُرّم و بس

[...]

شیخ بهایی

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

که زانفاس خوشش بوی کسی می آید

صائب تبریزی

دعوی عشق ز هر بوالهوسی می‌آید

دست بر سر زدن از هر مگسی می‌آید

اوست غواص که گوهر به کف آرد، ورنه

سِیْرِ این بحر ز هر خار و خسی می‌آید

از دل خسته من گر خبری می‌گیری

[...]

فیض کاشانی

مژده ای دل که مسیحانفسی می‌‏آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌‏آید

از غم هجر مکن ناله و فریاد که من

زده‌‏ام فالی و فریادرسی می‌‏آید

کس ندانست که منزلگه آن دوست کجاست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشتاق اصفهانی

از دم باد صبا بوی کسی می‌آید

من و فریاد که فریادرسی می‌آید

خیزد از ما چه درین دام که بی‌یاری عشق

کی ز سیمرغ تلاش مگسی می‌آید

کار عشاق تو در عشق همین سوختنست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه