ای عید روزهداران ابروی چون هلالت
وی شام صبح خیزان زلف سیاه و خالت
خورشید چرخ خوبی عکس فلک نوردت
ناهید برج شادی روی قمر مثالت
پشت فلک شکسته مهر قضا توانت
روی زمین گرفته عشق قدر مجالت
عمر منی، وفا کن، تا برخوردم ز وصلت
مرغ توام، رها کن، تا میپرم به بالت
دردا! که در فراقت خرمن به باد دادم
وانگه ندیده یک جو از خرمن وصالت
گفتی مرا که: داری میلی به جانب من
میلم بسیست لیکن، لیکن میترسم از ملالت
کی چون خیال گشتی از ناخوشی تن او!؟
گر اوحدی ندیدی در خواب خوش خیالت
بیچاره اوحدی را ملکی نبود و مالی
ورنه هم از کناری بفریفتی به مالت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقدی بر عشق و جدایی میپردازد. شاعر به زیبایی معشوقش اشاره میکند و او را به عنوان نشانههای زیبایی و شادی توصیف مینماید. او از فراق و درد جدایی خود میگوید و به ناآرامیهای ناشی از عشق اشاره میکند. شاعر به این نکته اشاره میکند که عشقش به معشوق بسیار قوی است، اما از ترس ملال و ناامیدی، hesitant و مردد است. در نهایت، شاعر به وضعیت خود به عنوان فردی معذب و بیمال اشاره میکند و حسرتی بر رابطهای ناکام میکشد.
هوش مصنوعی: ای عید خوشحالکننده روزهداران، ابروهای خوشحالت همچون هلال ماه و موی سیاهت که انگار سحرگاهان در زلفهایت نشسته است.
هوش مصنوعی: خورشید درخشان آرایش خوبی از آسمان به تصویر میکشد، ناهید که در آن درخشش حضور دارد، به مانند خوشحالی و زیبایی یک ماه است که تو را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر همچون دیواری محکم، نمیگذارد که عشق و محبت تو را در زمین نگه دارد و تو را از آزادی و رشد بازدارد. موانع فراوانی در پیش روی تو قرار دارد، اما عشق هنوز هم قدرتی برای ادامه مسیر و تلاش دارد.
هوش مصنوعی: عمر من، لطفی کن و به من وفا کن. وقتی به من ملحق میشوی، مرا آزاد کن تا با بال تو پرواز کنم.
هوش مصنوعی: آه! چه غمانگیز است که به خاطر جداییات تمام تلاش و زحمتم را هدر دادم، و هنوز هم نتوانستم ذرهای از حاصل عشقات را ببینم.
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که به سمت تو تمایل دارم و این تمایل بسیار زیاد است، اما در عین حال میترسم که از ملالت و خستگی رنج ببرم.
هوش مصنوعی: کی از ناخوشی بدن او جدا شدی که چون خیال به سراغت آمد؟ اگر اوحدی را در خواب خوش خیال خود ندیدی، چه کسی را دیدهای؟
هوش مصنوعی: اوحدی بیچاره، هیچگونه مقام و ثروتی نداشت؛ وگرنه تو میتوانستی با ثروتت او را از کناری بفریبی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفتاب طفلی در سایهٔ جمالت
شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت
هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت
هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت
بر باد داده دل را آوازهٔ فراقت
[...]
ای شمع آسمانی پروانه جمالت
هر دیده ئی و مهری از خاتم مثالت
جمشید کیست، مرغی در آشیان ملکت
خورشید چیست، ماهی برخیمه کمالت
هر شب برسم تحفه، از مجلس کواکب
[...]
غایب نشد زمانی از خاطرم خیالت
در پیش چشم دارم آیینه جمالت
هر بامداد دیدن رویت خجسته باشد
فرخ کسی که گیرد بر خویشتن به فالت
سر بر خط ارادت داریم و دیده بر در
[...]
چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت
آب حیات ریزد از چشمه زلالت
دانی که چیست مه را اندر میان سیاهی
یک نسخه ایست مظلم از دفتر کمالت
بیچاره من بماندم محروم از چنان روی
[...]
در کنج غم نشستم خورسند باخیالت
خوشوقت آن که بیند هر ساعتی جمالت
این بس که سوزیم جان هر دم به داغ هجران
من کیستم که باشم شایسته وصالت
تیغم به فرق راندی وز فرقتم رهاندی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.