چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت
آب حیات ریزد از چشمه زلالت
دانی که چیست مه را اندر میان سیاهی
یک نسخه ایست مظلم از دفتر کمالت
بیچاره من بماندم محروم از چنان روی
تا چشم کیست، یا رب، پیوسته در جمالت
از شام تا سحرگه از گریه می بسوزم
هر دم اگر نیاید پروانه وصالت
از بس که در فراقت بسیار کرد پرسش
یکبارگی بماندم شرمنده خیالت
نزدیک شد هلاکم، پرسیدنی نکردی
کای دور مانده از من، در هجر چیست حالت؟
کافر دلا، اگر چه کردی حرام وصلم
بادا چو شیر مادر خونهای ما حلالت
چون می کشیم باری، از روی خود میفگن
بگذار تا برآید جانم به پیش خالت
صد ساله قصه خود گویم که کم نگردد
والله، اگر نباشد اندیشه ملالت
تو آن نه ای که گردی یکدم فرامش از جان
با آنکه می نبیند خسرو هزار سالت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و longing شاعر به معشوقش است. شاعر با استفاده از تشبیهات زیبا به وصف معشوق میپردازد و تأثیر عمیق او بر زندگیاش را نشان میدهد. او از دوری معشوق و درد و سکوت ناشی از آن ابراز ناراحتی میکند و بیتابی برای وصال را به تصویر میکشد. در ضمن، شاعر به نکتهای اشاره میکند که معشوقش در واقع مرجعی برای کمال و زیبایی است و او به شدت از دوریاش رنج میبرد. غم و اندوه ناشی از جدایی و اشتیاق برای وصال، موضوعات مرکزی این شعر را تشکیل میدهند.
هوش مصنوعی: وقتی که لعل شیرین در کلام جاری میشود، گویی آب حیات از چشمهای پاک و زلال میریزد.
هوش مصنوعی: میدانی که ماه در تاریکی چه معنا دارد؟ آن را میتوان به عنوان یک نشانه از کمال تو در نظر گرفت، که در دل سیاهیها خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من بیچاره ماندهام و از دیدن آن چهره زیبا محرومم. خداوندا، تا کی باید در زیبایی تو چشم انتظار بمانم؟
هوش مصنوعی: از غروب تا سپیدهدم، به خاطر غم و ناراحتیام میسوزم و هر لحظه در انتظارم تا تو بیایی و عشقام را دریابی.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در دوری تو سوالات زیادی برایم پیش آمده بود، ناگهان در برابر خیال تو دچار شرم و سکوت شدم.
هوش مصنوعی: نزدیک است که در اثر دوری از تو و جدایی، جانم به خطر بیفتد. چرا از من نپرسیدی که حالام در این دوری چگونه است؟
هوش مصنوعی: ای دل کافر، هرچند که ارتباط ما را ممنوع دانستی، بدان که خون ما برای تو مانند شیر مادر حلال است.
هوش مصنوعی: وقتی مینوشم، سخن از خود را کنار میگذارم و میگویم بگذار تا جانم به خاطر تو آزاد شود.
هوش مصنوعی: من داستانم را به مدت صد سال میگویم و هیچ چیزی از آن کاسته نمیشود، بهراستی، اگر غم و اندیشهی خستگی نباشد.
هوش مصنوعی: تو آن شخصیت و مرتبهای نیستی که با یک لحظه فراموشی، از جانم خارج شوی؛ حتی با وجود این که خسرو، به مدت هزار سال، تو را میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفتاب طفلی در سایهٔ جمالت
شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت
هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت
هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت
بر باد داده دل را آوازهٔ فراقت
[...]
ای شمع آسمانی پروانه جمالت
هر دیده ئی و مهری از خاتم مثالت
جمشید کیست، مرغی در آشیان ملکت
خورشید چیست، ماهی برخیمه کمالت
هر شب برسم تحفه، از مجلس کواکب
[...]
غایب نشد زمانی از خاطرم خیالت
در پیش چشم دارم آیینه جمالت
هر بامداد دیدن رویت خجسته باشد
فرخ کسی که گیرد بر خویشتن به فالت
سر بر خط ارادت داریم و دیده بر در
[...]
ای عید روزهداران ابروی چون هلالت
وی شام صبح خیزان زلف سیاه و خالت
خورشید چرخ خوبی عکس فلک نوردت
ناهید برج شادی روی قمر مثالت
پشت فلک شکسته مهر قضا توانت
[...]
در کنج غم نشستم خورسند باخیالت
خوشوقت آن که بیند هر ساعتی جمالت
این بس که سوزیم جان هر دم به داغ هجران
من کیستم که باشم شایسته وصالت
تیغم به فرق راندی وز فرقتم رهاندی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.