غایب نشد زمانی از خاطرم خیالت
در پیش چشم دارم آیینهٔ جمالت
هر بامداد دیدن رویت خجسته باشد
فرخ کسی که گیرد بر خویشتن به فالت
سر بر خط ارادت داریم و دیده بر در
تا کی دهند ما را پروانهٔ وصالت
دلها نثار پایت جانها فدای نامت
گر خون ما بریزی این نیز هم حلالت
با نقش بند اول صورت کند نیفتد
از نوک کلک قدرت یک نقطه همچو خالت
عیسی نفس نیارد با معجز دهانت
موسی نظر بدوزد از پرتو جلالت
وقتی که خشمناکی، با ما عتاب میکن
بر هم مزن جهانی کز ما بود ملالت
گفتم همه تو را ام خود را طلاق دادم
تا بو که محو گردم در هستی کمالت
گفتا قدم نداری تا کی دم ای نزاری
بس کن که در نگیرد با ما به قیل و قالت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آفتاب طفلی در سایهٔ جمالت
شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت
هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت
هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت
بر باد داده دل را آوازهٔ فراقت
[...]
ای شمع آسمانی پروانه جمالت
هر دیده ئی و مهری از خاتم مثالت
جمشید کیست، مرغی در آشیان ملکت
خورشید چیست، ماهی برخیمه کمالت
هر شب برسم تحفه، از مجلس کواکب
[...]
چون در سخن درآمد لعل شکر مقالت
آب حیات ریزد از چشمه زلالت
دانی که چیست مه را اندر میان سیاهی
یک نسخه ایست مظلم از دفتر کمالت
بیچاره من بماندم محروم از چنان روی
[...]
ای عید روزهداران ابروی چون هلالت
وی شام صبح خیزان زلف سیاه و خالت
خورشید چرخ خوبی عکس فلک نوردت
ناهید برج شادی روی قمر مثالت
پشت فلک شکسته مهر قضا توانت
[...]
در کنج غم نشستم خورسند باخیالت
خوشوقت آن که بیند هر ساعتی جمالت
این بس که سوزیم جان هر دم به داغ هجران
من کیستم که باشم شایسته وصالت
تیغم به فرق راندی وز فرقتم رهاندی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.