نشسته بودم ودی در وثاق می گفتم
چه فتنه بود که ایام در جهان انداخت
چه درد بود که هجر همای دولت و دین
بجان عافیت اندوز همگنان انداخت
غرور عشرت و تقصیر شکروصل این بود
که کار مابدعای سحرگهان انداخت
من اندرین غم و اینداستان درد افزای
که ناگهان خردم دست در میان انداخت
چه گفت گفت ای که فخر دودمان سخن
بگوکه خود چه گمانت در اینگمان انداخت
ز جای جستم و دردم بپاسخش گفتم
خود آنکه فرقت او آتشم بجان انداخت
جواب داد که آسوده باش و خاطر جمع
که آید آنکه ترا هجرش از توان انداخت
بگفتمش ز کجا داری این بشارت گفت
ز صد علامتم اقبال در مظان انداخت
فلک که در سفر ازرخش او جدا نشدی
همان بگردش معهود اوعنان انداخت
جهان که سایه نشین کلاه دولت بود
بمهر اوست که تابندگی برآن انداخت
قضا که رشته نظم جهان دوتا میخواست
عنان مژده سوی ناظم جهان انداخت
عنان گرم شتابش که بهر سجده شاه
هزارا شهب و ادهم بهر مکان انداخت
سران درگه شه تهنیت کنان گویند
که خویش رابچه شوقی بر آستان انداخت
هزار شکر هزاران هزار شکر که باز
همای دولت و دین ره بر آشیان انداخت
دراین خجسته زمان کز نشاط آمدنت
قضا لباس طرب دربر زمان انداخت
کراست غم زچنین آستان که از شادی
کلاه را نتواند برآسمان انداخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف حالات دل و احوالات خود میپردازد. او از فتنهای که در جهان ایجاد شده و از درد جدایی و غم هجران سخن میگوید. او به عشق و شکر و وصل اشاره میکند و احساس میکند که ناگهان به دردی جدید دچار شده است. در ادامه، گفتگویی بین او و یک شخص دیگر شکل میگیرد که شخص دوم به او بشارت میدهد که آیندهای خوش و وصالی در پیش است. شاعر از دلایل این امیدواری میپرسد و شخص دوم با اشاره به نشانهها، او را اطمینان میدهد که دنیا به مدد عشق و محبت متحول خواهد شد. در نهایت، شاعر شادی و شکر برای بازگشت همای دولت و دین را ابراز میکند و از خوشحالی و طرب در این زمان شاد سخن میگوید.
هوش مصنوعی: نشسته بودم و در حال فکر کردن بودم که چه حادثهای باعث شد که دوران مختلفی در جهان به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: هجران و جدایی از خوشبختی و دین، به راستی چه دردی است که به جان آرامشطلبان و دوستداران میزند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که غرور و لذتهای دنیوی و کوتاهی در سپاسگزاری و ارتباط با معشوق سبب شد که ما در ساعتهای خاص و سحرآمیز دچار اشتباهات و نقایص شویم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از غم و درد شدید خود سخن میگوید. او در حال تجربهای ناگهانی و غیرمنتظره است که به شدت بر او تاثیر گذاشته و ذهنش را درگیر کرده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خانوادهات مینازی، صحبت کن و بگو که خودت چه تصوری داری که دیگران در این مورد چه فکر میکنند.
هوش مصنوعی: از جایی برخاستم و دردی که داشتم را با صدای بلند بیان کردم. گفتم آن کسی که جداییاش آتش در وجودم انداخته، خود اوست.
هوش مصنوعی: جواب داد که آرام باش و خیالت راحت باشد، زیرا کسی که دوریاش تو را به زحمت انداخته، به زودی برخواهد گشت.
هوش مصنوعی: به او گفتم این خبر خوش را از کجا آوردهای. پاسخ داد که از نشانههای فراوانی است که نشاندهنده خوشبختی من است.
هوش مصنوعی: آسمان که در سفر از چهره او جدا نشده، همانطور که به دور او میچرخد، مهار را به دست گرفته است.
هوش مصنوعی: دنیا که تحت سلطه و مدیریت قدرت قرار دارد، به خاطر محبت و تاثیر اوست که روشنایی و درخشندگی به خود گرفته است.
هوش مصنوعی: زمانی که تقدیر خواست نظم کل جهان را به دو بخش تقسیم کند، فرمان و نشانهی این کار را به دست ناظم جهان سپرد.
هوش مصنوعی: عصبانی و با سرعت به سرعت پیش میرود تا جایی را برای سجده به پیشوایی بزرگ فراهم کند و در هر جایی که لازم باشد، سوارکاران رنگین و سیاه را به اطراف میفرستد.
هوش مصنوعی: مقامات و بزرگان دربار شاه با شادی و تبریک میگویند که عزیزانشان از شوق و علاقه، بر درگاه او حاضر شدهاند.
هوش مصنوعی: بسیار سپاسگزارم که بار دیگر خوشبختی و نعمتها بر سرزمین ما سایه افکنده و راهی به سوی آرامش و امنیت فراهم آمده است.
هوش مصنوعی: در این زمان پرخوشی، وقتی که شادی و نشاط ورود تو به وجود آمد، سرنوشت لباس خوشی را به تن زمان پوشاند.
هوش مصنوعی: کسی که در این مکان احساس غم کند، نمیتواند از شادی به حدی برسد که کلاهی را به آسمان پرتاب کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه
[...]
شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت
که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی
که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت
دو زلف پر گرهت گر نگه کنی دو شبند
[...]
چو عکس روی تو پرتو بر آسمان انداخت
زمانه را به دو خورشید در گمان انداخت
جهان ز زحمت تاریکی شب ایمن شد
چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت
فزود رونق بستان عارضت کامسال
[...]
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
بلای غمزه نامهربان خونخوارت
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم
[...]
چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟
که برنشانه دلهای عاشقان انداخت
شمایل قند رعنا و طبع موزونت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
کمال حسن تو جایی رسید در عالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.