ای گریه ریزشی، که بلا کم نمی شود
سیلی که کرد جور و جفا، کم نمی شود
صحت در آرزوی دلم ماند و همچنان
از لطف او امید دوا کم نمی شود
نازم به حسن و عشق که از جام اتحاد
مستند و درمیانه حیا کم نمی شود
خاصیت نیاز نگه گن، که جود دوست
عالم گرفت و فقر گدا کم نمی شود
خواهی به گلشنم بر و خواهی به چشمه سار
دردم به نقل آب و هوا کم نمی شود
خون می چکدز طاعت عرفی، هزار حیف
کز باغ او نسیم ریا کم نمی شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تداوم درد و رنجی اشاره میکند که هرگز کمتر نمیشود. شاعر دربارهی گریه و مصیبتهایی که دامنگیر اوست صحبت میکند و به این نکته میپردازد که امید به رحمت الهی و عشق واقعی همچنان وجود دارد. او از زیبایی و عشق سخن میگوید که در دلش جا دارد و به نیاز انسانی اشاره میکند که هرگز برطرف نمیشود. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید دارد که در این عالم، فقر و نیاز همواره وجود دارند و تغییر نمیکنند، حتی با وجود هوای خوب و نعمتهای دیگر. تبديل شاعر به یک گدا در برابر جود و بخشش دوست نیز از جمله مفاهیم مهم این شعر است.
هوش مصنوعی: ای آنکه بیخودانه اشک میریزی، بدان که درد و رنج هرگز کم نخواهد شد و ظلم و ستمی که بر من رفته، از بین نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: آرزوهایم در دل به درستی باقی مانده و همچنان امید دارم که لطف او درمانی برای من خواهد بود.
هوش مصنوعی: من به زیبایی و عشق افتخار میکنم، زیرا که از جام اتحاد سرمست شدهام و حیا در میان این عشق هرگز کاهش نمییابد.
هوش مصنوعی: نیاز و در خواست از دیگران باعث میشود که بخشندگی و سخاوت آنها را درک کنیم، اما این موضوع به خودی خود باعث نمیشود که فقر و تنگدستی کسی از بین برود.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به باغ من بیا و اگر بخواهی به کنار چشمهها برو، درد من به نقل آب و هوا هیچ تغییری نمیکند و کم نمیشود.
هوش مصنوعی: از پیروی عرفانی، غم و ناراحتی به دل مینشیند. متأسفانه، حتی با وجود این، از باغ او، نسیم ریا هرگز کم نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
افغان که درد ما بدوا کم نمی شود
تا بیش میشود غم ما کم نمی شود
پاکیزه دل چو آینه یی ای فرشته خوی
زان است کز رخ تو صفا کم نمی شود
آبش مگر ز چشمه خورشید داده اند
[...]
خوبی بالتفات وفا کم نمی شود
بنمای رخ که از تو صفا کم نمی شود
صحبت بیاد و بوسه بپیغام تا بکی
این غایبانه بازی ما کم نمی شود
من بوی جان فرستم و تو نکهت عبیر
[...]
در کوی عشق درد وبلا کم نمی شود
از باغ خلد برگ ونوا کم نمی شود
موج از شکست روی نمی تابد از محیط
اخلاص ما به جور وجفا کم نمی شود
هر داغ حسرت تو کم از آفتاب نیست
[...]
چندان که از تو جور و جفا کم نمیشود
از ما نصیب مهر و وفا کم نمیشود
چون نخل شعله ریشه در آتش دواندهایم
ما را بهار نشو و نما کم نمیشود
با آنکه گریه هستی ما را به آب داد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.