گنجور

 
عرفی

ای گریه ریزشی، که بلا کم نمی شود

سیلی که کرد جور و جفا، کم نمی شود

صحت در آرزوی دلم ماند و همچنان

از لطف او امید دوا کم نمی شود

نازم به حسن و عشق که از جام اتحاد

مستند و درمیانه حیا کم نمی شود

خاصیت نیاز نگه گن، که جود دوست

عالم گرفت و فقر گدا کم نمی شود

خواهی به گلشنم بر و خواهی به چشمه سار

دردم به نقل آب و هوا کم نمی شود

خون می چکدز طاعت عرفی، هزار حیف

کز باغ او نسیم ریا کم نمی شود

 
 
 
اهلی شیرازی

افغان که درد ما بدوا کم نمی شود

تا بیش میشود غم ما کم نمی شود

پاکیزه دل چو آینه یی ای فرشته خوی

زان است کز رخ تو صفا کم نمی شود

آبش مگر ز چشمه خورشید داده اند

[...]

بابافغانی

خوبی بالتفات وفا کم نمی شود

بنمای رخ که از تو صفا کم نمی شود

صحبت بیاد و بوسه بپیغام تا بکی

این غایبانه بازی ما کم نمی شود

من بوی جان فرستم و تو نکهت عبیر

[...]

صائب تبریزی

در کوی عشق درد وبلا کم نمی شود

از باغ خلد برگ ونوا کم نمی شود

موج از شکست روی نمی تابد از محیط

اخلاص ما به جور وجفا کم نمی شود

هر داغ حسرت تو کم از آفتاب نیست

[...]

فیاض لاهیجی

چندان که از تو جور و جفا کم نمی‌شود

از ما نصیب مهر و وفا کم نمی‌شود

چون نخل شعله ریشه در آتش دوانده‌ایم

ما را بهار نشو و نما کم نمی‌شود

با آنکه گریه هستی ما را به آب داد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه