ز سنبلی که عذارت بر ارغوان انداخت
مرا به بیخودی آوازه در جهان انداخت
ز شرح زلف تو موئی هنوز نا گفته
دلم هزار گره در سر زبان انداخت
دهان تو صفتی از ضعیفیم میگفت
مرا ز هستی خود نیک در گمان انداخت
کمان ابروی پیوسته میکشی تا گوش
بدان امید که صیدی کجا توان انداخت
ز دلفریبی مویت سخن دراز کشید
لب تو نکتهٔ باریک در میان انداخت
عجب مدار که در دور روی و ابرویت
سپر فکند مه از عجز تا کمان انداخت
ز سرّ عشق هر آنچ از عبید پنهان بود
سرشک جمله در افواه مردمان انداخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و ماجرای عشق است. شاعر از تأثیر زیبایی معشوق خود بر زندگیاش میگوید و اینکه چگونه او را به بیخودی و حیرت انداخته است. او از پیچیدگیهای عواطفش و گرههایی که در دلش وجود دارد، صحبت میکند. زیبایی چهره معشوق و همچنین زلفهایش او را متأثر کرده و باعث شده که در وصف او، سخنهای زیادی بر زبانش بجوشد. شاعر به تأثیر ابرو و کمان او بر دلش اشاره میکند و نشان میدهد که چقدر این زیبایی او را تحت تأثیر قرار داده است. در پایان، شاعر به این نکته اشاره میکند که عشقش و احساساتش در دل مردم نیز رازآلود و فراگیر شده است.
هوش مصنوعی: از زیبایی تو که به مانند گل ارغوان است، مرا به حالتی خوش و حیرتانگیز کشاند و نامم را در دنیا پراکنده ساخت.
هوش مصنوعی: موهای تو آنقدر زیبا و پیچیدهاند که هنوز هم دربارهشان حرفی نزدهام. دل من پر از احساسات و گرههایی است که در زبانم ماندهاند.
هوش مصنوعی: دهان تو از ضعف من صحبت میکرد و به خاطر این حرفها، من را به اشتباه در مورد وجود خودم امیدوار کرد.
هوش مصنوعی: تو با ابرویی که به شکل کمان کشیدهای، دل به امیدی بستهای که شاید بتوانی قلابی به گوش کسی بیفکنی و آن را به دام بیندازی.
هوش مصنوعی: موی دلربای تو باعث شده که گفتارها طولانی شود و لب تو نکتهای ظریف و مهم را مطرح کرده است.
هوش مصنوعی: تعجب نکن که ماه به خاطر زیبایی و جاذبهی دور چهره و ابروهایت، از روی ناتوانی، کمان را به زمین گذاشته است.
هوش مصنوعی: از اسرار عشق که عبید پنهان کرده بود، اشک او در دهان مردم پخش شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه
[...]
شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت
که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی
که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت
دو زلف پر گرهت گر نگه کنی دو شبند
[...]
چو عکس روی تو پرتو بر آسمان انداخت
زمانه را به دو خورشید در گمان انداخت
جهان ز زحمت تاریکی شب ایمن شد
چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت
فزود رونق بستان عارضت کامسال
[...]
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
بلای غمزه نامهربان خونخوارت
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم
[...]
چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟
که برنشانه دلهای عاشقان انداخت
شمایل قند رعنا و طبع موزونت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
کمال حسن تو جایی رسید در عالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.