نه تنها منزل او شد دل من
که شد بر درگه او منزل من
چو طفلان خفته نالان در سحرگاه
بپهلوی غمت هرشب دل من
چگویم زان لب شیرین که لعلش
بود پیوسته نقل محفل من
ز قتلم چند بارت دست و دامان
بخون آغشته دارد قاتل من
زتابوت اجل آخر چه پرسم
که هست آن نافه و این محمل من
نروید از مزارم جز گل عشق
ز بس عشقش سرشته در گل من
دراین ظلمت سرا نبود بر نور
حجابی غیر هستی حایل من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه هست این رباط منزل من
هست مایل به شهر تو دل من
بازدار ای دوا کن دل من
از زمین بوس هر کسی گل من
بجز از غصّه های مشکل من
چیست از روزگار حاصل من؟
نیک سرگشته ام نمی دانم
که جهان ناخوشست یا دل من
خالی از خون دل نیم گویی
[...]
ای غم تو مجاور دل من
وز زمانه غم تو حاصل من
وه که هر گه که سبزه در بستان
بدمیدی چه خوش شدی دل من
بگذر ای دوست تا به وقت بهار
سبزه بینی دمیده بر گل من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.