از این غیرت دلم چون غنچه خونست
که دشت از خون غیرت لاله گونست
رود گر سر نخواهد رفت بیرون
مراسری که از تو در درونست
درون دوزخ بعدش بود جای
کسی کز جنت قربت برونست
بود سرپوش تا بر طاس مهرت
همیشه کاسه گردون نگونست
چه پیوندی باین دنیای فانی
از آن بگذر که پر غدار دونست
ممکن بر دوستی دشمنان گوش
چنین میدان که لعل واژگونست
بنور مهربان نامهربان نیست
گناه طالع و بخت زبونست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو در، انده از شادی فزونست
دل دانا به دست او زبونست
شیرَمردی بدم دلم چه دونست
اجل قصدم کره و شیر ژیونست
ز مو شیر ژیان پرهیز میکرد
تنم وا مرگ جنگیدن ندونست
مرا دانی که بیتو حال چونست
به هر مژگان هزاران قطره خونست
تنم در بند هجر تو اسیرست
دلم در دست عشق تو زبونست
غم عشق تو در جان هیچ کم نیست
[...]
غمش را کز شکیبایی فزونست
من غمخواره میدانم که چونست
یکی دیگر بداد و گفت چونست
چنین گفت او که این یک هم فزونست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.